|my sweet dream|
|my sweet dream|
p¹⁴
*ویو تهیونگ *
ا.ت لحظه ای صبر نکرد تا رسیدیم رفت داخل حیاط و با دیدن سوهیون بغلش کرد ، با دیدنشون لبخندی روی لبام نقش بست
جونگکوک:به چی زل زدی؟!
تهیونگ:دختر کوچولوم،ا.ت
جونگکوک: بله؟دختر کوچولوت؟دست رو نقطه ضعفم نزار فقط من بهت میگم دختر کوچولوم
تهیونگ:اول من گفته بودم بهت ولی توعه گاو رفتی بهش گفتی"دختر کوچولوی داداش"و ریدی تو همچی
جونگکوک:نه جان من تو بهش میگفتی؟
تهیونگ:بلاخره یکروزی که میگم!
جونگکوک:من اجازه نمیدم خواهرم زن تو بشه
تهیونگ:چی؟چی گفتی تو؟جونگکوک بخدا میزنمت ، اصلا به تو چه تو کی باشی که تعیین تکلیف میکنی
جونگکوک:خیلی خب چرا داری منو میخوری باشه بابا غلط کردم
تهیونگ:گمشو برو عصبی ام کردی
جونگکوک:شوخی کردم دیگه اینجوری نباش
تهیونگ:باشه بیا بریم!
ماشین رو پارک کردم و رفتیم تو حیاط عمارت همه تو حیاط دور میز بودن اما ا.ت و سوهیون داشتن باهم گوشه حیاط صحبت میکردن
«نیم ساعت بریم جلو»
موقع شام همه دور میز نشستیم از قصد رفتم کنار ا.ت دیدم سوهیون نیشخند میزنه ، حواسم به ا.ت بود امشب واقعا خوشحال بود و من با خوشحالی و لبخندش جون میگرفتم
سوهیون:ا.ت نظرت چیه بعد شام باهم بریم سمت خونه شما یکم دوتایی خوش بگذرونیم؟
ا.ت:باشه ، پس زودتر شام بخوریم بریم
نمیدونم اما رضایت نداشتم ولی حرفی نزدم ، حالا که ا.ت میخواست یکم خوش بگذرونه نمیتونم مانع بشم.......بعد شام ظرفا رو جمع کردن و میخواستن برن
جونگکوک:ماهم بیایم؟
سوهیون:نه،فقط منو ا.ت
جونگکوک:چرا ، نکنه دروغ میگین
سوهیون:اره دروغ میگیم میخوایم با دوست پسرامون بریم پارتی
م.ت:سوهیون این چه حرفیه میزنی؟
سوهیون:رو مخم رفت خب
ا.ت:خب حالا غرغر نکنین ، نه جونگکوک خودمون میریم
جونگکوک:باشه به چیزی نیاز داشتین خبر بدین
تهیونگ:مراقب خودتون هم باشین،مخصوصا تو ا.ت
سوهیون:یعنی چی"مخصوصا تو ا.ت"پس من چی
تهیونگ:حسود ، توهم مراقب خودت باش حسود خانم
ا.ت:باشه ، بای
هردو سوار ماشین سوهیون شدن و رفتن ، این دوتا رو نباید تنها گذاشت هر سری یه خرابکاری بالا میاوردن پس به جونگکوک گفتم نیم ساعت دیگه ماهم بریم بهشون سر بزنیم خرابکاری به بار نیارن
امیدوارم دوسش داشته باشید 💜
حمایت یادتون نره ✨
#بی_تی_اس #بنگتن #آرمی #سناریو #فیک
p¹⁴
*ویو تهیونگ *
ا.ت لحظه ای صبر نکرد تا رسیدیم رفت داخل حیاط و با دیدن سوهیون بغلش کرد ، با دیدنشون لبخندی روی لبام نقش بست
جونگکوک:به چی زل زدی؟!
تهیونگ:دختر کوچولوم،ا.ت
جونگکوک: بله؟دختر کوچولوت؟دست رو نقطه ضعفم نزار فقط من بهت میگم دختر کوچولوم
تهیونگ:اول من گفته بودم بهت ولی توعه گاو رفتی بهش گفتی"دختر کوچولوی داداش"و ریدی تو همچی
جونگکوک:نه جان من تو بهش میگفتی؟
تهیونگ:بلاخره یکروزی که میگم!
جونگکوک:من اجازه نمیدم خواهرم زن تو بشه
تهیونگ:چی؟چی گفتی تو؟جونگکوک بخدا میزنمت ، اصلا به تو چه تو کی باشی که تعیین تکلیف میکنی
جونگکوک:خیلی خب چرا داری منو میخوری باشه بابا غلط کردم
تهیونگ:گمشو برو عصبی ام کردی
جونگکوک:شوخی کردم دیگه اینجوری نباش
تهیونگ:باشه بیا بریم!
ماشین رو پارک کردم و رفتیم تو حیاط عمارت همه تو حیاط دور میز بودن اما ا.ت و سوهیون داشتن باهم گوشه حیاط صحبت میکردن
«نیم ساعت بریم جلو»
موقع شام همه دور میز نشستیم از قصد رفتم کنار ا.ت دیدم سوهیون نیشخند میزنه ، حواسم به ا.ت بود امشب واقعا خوشحال بود و من با خوشحالی و لبخندش جون میگرفتم
سوهیون:ا.ت نظرت چیه بعد شام باهم بریم سمت خونه شما یکم دوتایی خوش بگذرونیم؟
ا.ت:باشه ، پس زودتر شام بخوریم بریم
نمیدونم اما رضایت نداشتم ولی حرفی نزدم ، حالا که ا.ت میخواست یکم خوش بگذرونه نمیتونم مانع بشم.......بعد شام ظرفا رو جمع کردن و میخواستن برن
جونگکوک:ماهم بیایم؟
سوهیون:نه،فقط منو ا.ت
جونگکوک:چرا ، نکنه دروغ میگین
سوهیون:اره دروغ میگیم میخوایم با دوست پسرامون بریم پارتی
م.ت:سوهیون این چه حرفیه میزنی؟
سوهیون:رو مخم رفت خب
ا.ت:خب حالا غرغر نکنین ، نه جونگکوک خودمون میریم
جونگکوک:باشه به چیزی نیاز داشتین خبر بدین
تهیونگ:مراقب خودتون هم باشین،مخصوصا تو ا.ت
سوهیون:یعنی چی"مخصوصا تو ا.ت"پس من چی
تهیونگ:حسود ، توهم مراقب خودت باش حسود خانم
ا.ت:باشه ، بای
هردو سوار ماشین سوهیون شدن و رفتن ، این دوتا رو نباید تنها گذاشت هر سری یه خرابکاری بالا میاوردن پس به جونگکوک گفتم نیم ساعت دیگه ماهم بریم بهشون سر بزنیم خرابکاری به بار نیارن
امیدوارم دوسش داشته باشید 💜
حمایت یادتون نره ✨
#بی_تی_اس #بنگتن #آرمی #سناریو #فیک
۹.۶k
۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.