فن فیک * زندگی دوباره
پارت 37
واکا : خداحافظ
فویو : کجا رفت 😕
شین : این چش بود 😕
سنجو : اما
اما : بله
سنجو : تو هم دیدی
اما : آره
سنجو و اما : * جیغغغغغغغغغغغغغغغغغغ
فویو : الله اکبر چه خبر تونه نه چه خبر تونهههه 😲 * فارسی
باجی : الان چی گفت 😕
تاکه : در یک کلام گفت چه خبر تونه 😑
چیفویو : به جان خودم منی که داداش شم هنوز نمی فهمم چی میگه بعد تو که یه ماه هم نیست که با هاش دوستی می فمی چی میگه 😑
تاکه : آره 😆
فویو : عهههه .... چیزه ها .... من میرم لباسم رو عوض کنم 😒
فویو : * رفتن در اتاق
سنجو : میگم یه جایی میلنگه -_-
اما : آره یه جایی رو اشتباه رفتیم *-*
فویو : آهایییییییی چرا این آرایش ها پاک نمی شهههههه 😡😡
سنجو : اوخی فکر کنم فهمیدم 😆
اما : لوازم آرایشی 24 ساعته بود 😅
فویو : 😤
چیفویو : خوبه که مامان می بینه پسرش رفته و بجاش دخترش امده 😂😂😂😂
فویو : ددددد مرض اصلا چرا این رو آرایش نکردین 😠
سنجو : بخاطر دوتا بادیگارد هاش *^* * اشاره به باجی و کازو
فویو : 😈😈😈😈😈😈😈😈
چیفویو : چته 😑
فویو : هیچی 😈😈😈😈
سنجو : اما
اما : بله
سنجو : فویو هم از ماستتتتتت 😍
اما : ایول 😈
فویو : داش ها و خواهر های گل ما که رفتیم 😉
مایکی : کجا ؟
فویو : خونه آقا شجا -_-
چیفویو : داره میره خونه 😊
فویو : * رفتن
خوب من در حال رفتن به خونه بودم همین تور رفتم و رفتم و رفتم تا اینکه حدس بزن چی شد ؟
رسیدن خونه خیلی عجبه مگه نه ؟
فویو : مامان من امدم * داد
مامان : خوب به من چ........
فویو : ....... الو چرا استوپ کردی ... مامان .... خانم ماتسونو
مامان : عرررررررر دختر عزیزممممممم 😍 * بغل کردن فویو
فویو : آخ آخ آخ ... مامان له شدم بعد شم دختر چیه پسر گل و خوش تیپت جلوت وایساده 😑
مامان : حرف نزد گفتم دخترمی یعنی دخترمی 😡
فویو : گوه خوردم 😨
مامان : آفرین دختر مامان 😍
فویو : فقط به چیزی همین دختر مامان تا 24 ساعت بیشتر دوام نمی یاره 😅
مامان : چییییی ؟ خوب پس تا 24 ساعت باید خوب بهت برسم 😈
فویو : ها ؟ ... مامان 😅
* 2 ساعت بعد
فویو : مامان اون لباس دیگه خیلی بازه عمرا بپوشمش
مامان : غلط کردی 😡
فویو : 😨😨😨😨😨
خوب باید بگم تو همین 2 ساعت از زندگی پشمون شدم مامانم عنواع و اقسام لباس های دخترونه رو به پوشم داده ( یادی کنیم از بخوردم داده 😆)
فویو : مامان اصلا این همه لباس دخترونه سایز من رو از کجا اوردی 😕
مامان : آها ... اینا لباس های دوره جونی من بود هیییی یادش بخیر چه دورانی بود 😧
فویو : صحیح 😑
خوب سلام باید بگم این پارت رو به زور نوشتم انقدر خستمه که نگو و نپرس 😩😧
و یه سوال لطفا تو کامنت ها بگید که پایان داستان چه جوری باشه
شاد یا غمگین 😆
واکا : خداحافظ
فویو : کجا رفت 😕
شین : این چش بود 😕
سنجو : اما
اما : بله
سنجو : تو هم دیدی
اما : آره
سنجو و اما : * جیغغغغغغغغغغغغغغغغغغ
فویو : الله اکبر چه خبر تونه نه چه خبر تونهههه 😲 * فارسی
باجی : الان چی گفت 😕
تاکه : در یک کلام گفت چه خبر تونه 😑
چیفویو : به جان خودم منی که داداش شم هنوز نمی فهمم چی میگه بعد تو که یه ماه هم نیست که با هاش دوستی می فمی چی میگه 😑
تاکه : آره 😆
فویو : عهههه .... چیزه ها .... من میرم لباسم رو عوض کنم 😒
فویو : * رفتن در اتاق
سنجو : میگم یه جایی میلنگه -_-
اما : آره یه جایی رو اشتباه رفتیم *-*
فویو : آهایییییییی چرا این آرایش ها پاک نمی شهههههه 😡😡
سنجو : اوخی فکر کنم فهمیدم 😆
اما : لوازم آرایشی 24 ساعته بود 😅
فویو : 😤
چیفویو : خوبه که مامان می بینه پسرش رفته و بجاش دخترش امده 😂😂😂😂
فویو : ددددد مرض اصلا چرا این رو آرایش نکردین 😠
سنجو : بخاطر دوتا بادیگارد هاش *^* * اشاره به باجی و کازو
فویو : 😈😈😈😈😈😈😈😈
چیفویو : چته 😑
فویو : هیچی 😈😈😈😈
سنجو : اما
اما : بله
سنجو : فویو هم از ماستتتتتت 😍
اما : ایول 😈
فویو : داش ها و خواهر های گل ما که رفتیم 😉
مایکی : کجا ؟
فویو : خونه آقا شجا -_-
چیفویو : داره میره خونه 😊
فویو : * رفتن
خوب من در حال رفتن به خونه بودم همین تور رفتم و رفتم و رفتم تا اینکه حدس بزن چی شد ؟
رسیدن خونه خیلی عجبه مگه نه ؟
فویو : مامان من امدم * داد
مامان : خوب به من چ........
فویو : ....... الو چرا استوپ کردی ... مامان .... خانم ماتسونو
مامان : عرررررررر دختر عزیزممممممم 😍 * بغل کردن فویو
فویو : آخ آخ آخ ... مامان له شدم بعد شم دختر چیه پسر گل و خوش تیپت جلوت وایساده 😑
مامان : حرف نزد گفتم دخترمی یعنی دخترمی 😡
فویو : گوه خوردم 😨
مامان : آفرین دختر مامان 😍
فویو : فقط به چیزی همین دختر مامان تا 24 ساعت بیشتر دوام نمی یاره 😅
مامان : چییییی ؟ خوب پس تا 24 ساعت باید خوب بهت برسم 😈
فویو : ها ؟ ... مامان 😅
* 2 ساعت بعد
فویو : مامان اون لباس دیگه خیلی بازه عمرا بپوشمش
مامان : غلط کردی 😡
فویو : 😨😨😨😨😨
خوب باید بگم تو همین 2 ساعت از زندگی پشمون شدم مامانم عنواع و اقسام لباس های دخترونه رو به پوشم داده ( یادی کنیم از بخوردم داده 😆)
فویو : مامان اصلا این همه لباس دخترونه سایز من رو از کجا اوردی 😕
مامان : آها ... اینا لباس های دوره جونی من بود هیییی یادش بخیر چه دورانی بود 😧
فویو : صحیح 😑
خوب سلام باید بگم این پارت رو به زور نوشتم انقدر خستمه که نگو و نپرس 😩😧
و یه سوال لطفا تو کامنت ها بگید که پایان داستان چه جوری باشه
شاد یا غمگین 😆
۶.۰k
۲۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.