پارت ۵
از زبان جونکوک:
درسته که من لیا رو دوست داشتم اما اینکه مافیای قوی تری بشم چیزی بود که بیشتر از لیا میخاستم برا همین لیا رو با خودم میبرم به آمریکا جایی که یونگی هست و لیا هم همیشه آرزوش این بوده که بره آمریکا و بعد هم پول خوبی گیرم میاد
+(همونطور که داشتن صبحانه میخوردن گفت)خب لیا الان وضع دانشگاه و تحصیلت چطوره؟؟؟
_افتضاح، بابام دیگه حتی پول شهریه دانشگاه رو هم نمیده
+خب اگه اوضاع اینجوری پیش بره که نمیتونی بری آمریکا و به آرزوهات برسی
_معلومه که نمیتونم من دیگه از زندگیم ناامید شدم
+هوف حالا یه جوری حرف میزنه انگار چیشده بعدشم واسه یه مافیایی مثل من که مثل آب خوردن میمونه که برم تو آمریکا زندگی کنم
_چی واقعا؟؟؟
+خب معلومه که کاری نداره
_اوپا ازت خواهش میکنم یجوری منو ببر آمریکا تا اونجا درس بخونم
+خیلی خب ولی یه شرط داره
_خب چه شرطی
+اینکه اونجا من هرچی میگم به حرفام گوش کنی
_خیلی خب قبوله
+حالا برو وسایلت رو جمع کن چون چند روز دیگه با جت شخصی خودم میریم
_ووییییی مرسییی اوپا
+(پوزخند)
_فقط اوم میگم من وسایلام خونمونه بخوام برم و جمع کنم هم مامان و بابام میپرسن کجا میری چیکار کنم
+تو الان داری به این فکر میکنی الان بهت یعالمه پول میدم هرچی میخای برو بخر
_مرسییی ولی چرا اینقد میخای منو خوشحال کنی نکنه روم کراشی؟؟
+اینو نگا چقدم مغروره میخای رفتن رو کنسل کنم؟؟
_نه نه باشه بابا اه
...................
درسته که من لیا رو دوست داشتم اما اینکه مافیای قوی تری بشم چیزی بود که بیشتر از لیا میخاستم برا همین لیا رو با خودم میبرم به آمریکا جایی که یونگی هست و لیا هم همیشه آرزوش این بوده که بره آمریکا و بعد هم پول خوبی گیرم میاد
+(همونطور که داشتن صبحانه میخوردن گفت)خب لیا الان وضع دانشگاه و تحصیلت چطوره؟؟؟
_افتضاح، بابام دیگه حتی پول شهریه دانشگاه رو هم نمیده
+خب اگه اوضاع اینجوری پیش بره که نمیتونی بری آمریکا و به آرزوهات برسی
_معلومه که نمیتونم من دیگه از زندگیم ناامید شدم
+هوف حالا یه جوری حرف میزنه انگار چیشده بعدشم واسه یه مافیایی مثل من که مثل آب خوردن میمونه که برم تو آمریکا زندگی کنم
_چی واقعا؟؟؟
+خب معلومه که کاری نداره
_اوپا ازت خواهش میکنم یجوری منو ببر آمریکا تا اونجا درس بخونم
+خیلی خب ولی یه شرط داره
_خب چه شرطی
+اینکه اونجا من هرچی میگم به حرفام گوش کنی
_خیلی خب قبوله
+حالا برو وسایلت رو جمع کن چون چند روز دیگه با جت شخصی خودم میریم
_ووییییی مرسییی اوپا
+(پوزخند)
_فقط اوم میگم من وسایلام خونمونه بخوام برم و جمع کنم هم مامان و بابام میپرسن کجا میری چیکار کنم
+تو الان داری به این فکر میکنی الان بهت یعالمه پول میدم هرچی میخای برو بخر
_مرسییی ولی چرا اینقد میخای منو خوشحال کنی نکنه روم کراشی؟؟
+اینو نگا چقدم مغروره میخای رفتن رو کنسل کنم؟؟
_نه نه باشه بابا اه
...................
۱۴.۲k
۱۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.