فیک کوک پارت ۴

بعد پارتی
کوک ویو
طول مدت پارتی عصبی بودم و سعی میکردم اخم نکنم من به این دختره میفهمونم که نباید با بورام من اینطوری حرف بزنه ایششش
بعد پارتی سوار ماشین سدیم و بورام رو رسوندیم خونشون به سمت خونمون که تقریبا ده دقیقه با خونه داداشم اینا فاصله داشت حرکت کردم
وقتی وارد خونه شدیم یه راست رفتم رو مبل و ساعد ( درسته ) دستم رو رو سرم گذاشتم و چشام رو بستم کت حس کردم یه چیزی رو پام نشسته بله خود رویا خانومه
-پاشو
@چرا ددی
-اعصاب مصاب ندارم پاشو از رو پام
@نکنه اون بورام جونت پرت کرده
-خفه شو ( داد ) فقط یه بار دیگه در موردش بهم بد بگی من میدونم و تو گمشو پایین .. عوضی
@ تو الان داری به خاطره اون دختره هرزه به من توهین میکن…( زد تو دهنش )
-اره میکنم به توچه دارم از دستت دیگه خسته میشم هر روز دنبال یه بهونه ای که با من بحث کنی خفه شو ،دیگه داری میری رو مخم تو قبل من هیچی نبودی هیچی از کجا معلوم شاید فقط برای اینکه پولدارم باهام بودی ها از کجا معلوم شاید میخوای پولام و بالا بکشی و با دوست پسران در بری یا نه تو دنبال کسی هستی که همش تون بک*به و بفا*کت بده ها بالا خره تو هرشب درخواستت همینه
@تو .. تو چطور میتونی همچین چیزایی رو به من بگی
-نگو که دروغه که همینجا از خنده روده بر میشم هه دیگه رابطه ما تمومه تا همینجا بود
@ کجا تو نمیتونی منو اینجوری ول کنی و بری
…
حتی به یه کلمه از حرفاش توجه نکردم و سریع از خونه زدن بیرون و با سرعت به طرف خونت داداشم حرکت کردم تو این لحظه اون میتونه من رو آروم کنه فقط اون
…
بورام ویو
…..