پارت 2
پارت 2
فردای اون روز ، رفتم حموم وقت اومدم بیرون آرین هم پشت سر من بود ، من گفتم آرین بزار برم لباس بپوشم بعد بیا باهم راجب کار بدی که دیشب باهام کردیم حرف بزنیم ، اومد محکم نزیدم اون با اون قد بلندش منم با اون قد کوتاهم انگاری یه موش بی لباس بودم که فقط یه حوله کوچیک دورش بود ، احساس کردم میخواد بوس کنم ولی اومد تو گوش گفت من از تو بدم میاد ، بعد ولم کرد گفت حالا برو لباست رو بپوش ، وقت اومدم توی اتاق به خودم گفتم ای کاش دوستم داشت ای کاش الان گونه من رو بوس میکرد ولی به جاش بهم گفت ازت متنفرم ، دو دقیقه بود تیانا صدا زد که بریم برای صبحونه ، آرین اومد نشست پیش من ، و به تیانا گفت راستی تیانا دیشب یه دختر خیلی خوشگل که اسمش سارا بود ، با من تو آشپزخونه دربارت حرف میزد میگفت تیانا خیلی دوست خوبه ، تا میخواست ازش سوال کنم با اون دختر بیچاره چی کار کردی ، تیانا رفت توی اشپزه که قهوه رو بیار آرین اومد نزدیک کارد رو دوباره گرفت تو صورتم گفت اگر یک سوال پرسیدی خودم همین الان میکشمت ، تیانا اومد و گفت انگاری شما دوتا باهم خیلی صمیمی شدین خبریه ، ما خبر نداریم ، آرین خندیدن نه بابا چه خبری آریلا داره درباره تو حرف میزنه ، بعد از صبحونه تیانا اومد به آرین گفت امروز قراره دوباره مهمونی بشه ، ... همه مهمون ها اومدن آریلا این دفعه یه لباس سفید تن کرد با موهای باز موج دار و آرایشی ساده ، آریلا وقتی داشت میومد پایین دید سارا پیش آرین هست و آرین همون لحظه به سارا نگاه کرد گفت امشب خیلی خوشگل تر شدی ، انگاری میخواست لج دخترونه ای آریلا رو دربیاره ، موقعه رقص شده بود سارا و آرین باهام داشتن میرقصدین و آریلا که گرفتار عشق یک طرفه شده بود آرزو میکرد ای کاش آرین اون رو دوست داشته باشه و از اون بخواد باهاش برقصه اما خبری از محبت نبود ، همه مهمون ها رفته بودن به جز سارا و آریلا ، تیانا از سارا و آریلا خواست که امشب بمونن اینجا اونا هم قبول کردن ، سارا و آریلا و آرین رو میز پذیرایی نشسته بودن آریلا به خودش میگفت چجوری آرین عاشق من بشه وقتی سارا آنقدر از من خوشگل تره اون مو بلوند و چشم آبی هست ، ولی من چی .... تیانا رفته بود خرید آرین در خونه رو قفل کرد و دو دختر در قصر و آرین ، آرین دست سارا محکم کشید و کلی سارا زد و سارا تهدید کرد به هیچکس نگه آریلا جیغ داد میزد کمک گیر یه آدم دیونه افتادیم آرین سارا رو از قصر پرت کرد بیرون و آریلا با گریه گفت حالا نوبته من کارت اذیت کردن دخترای مردم ، خواهرت رو هم اذیت میکنی آرین گفت متاسفانه تو خواهر من نیستی بعد دست آریلا گرفت و آریلا هم همینجوری ، جیغ داد میزد و بعد تو گوشش گفت احمق دارن نگات میکنن چرا نمی فهمی تو چه بازی افتادی
فردای اون روز ، رفتم حموم وقت اومدم بیرون آرین هم پشت سر من بود ، من گفتم آرین بزار برم لباس بپوشم بعد بیا باهم راجب کار بدی که دیشب باهام کردیم حرف بزنیم ، اومد محکم نزیدم اون با اون قد بلندش منم با اون قد کوتاهم انگاری یه موش بی لباس بودم که فقط یه حوله کوچیک دورش بود ، احساس کردم میخواد بوس کنم ولی اومد تو گوش گفت من از تو بدم میاد ، بعد ولم کرد گفت حالا برو لباست رو بپوش ، وقت اومدم توی اتاق به خودم گفتم ای کاش دوستم داشت ای کاش الان گونه من رو بوس میکرد ولی به جاش بهم گفت ازت متنفرم ، دو دقیقه بود تیانا صدا زد که بریم برای صبحونه ، آرین اومد نشست پیش من ، و به تیانا گفت راستی تیانا دیشب یه دختر خیلی خوشگل که اسمش سارا بود ، با من تو آشپزخونه دربارت حرف میزد میگفت تیانا خیلی دوست خوبه ، تا میخواست ازش سوال کنم با اون دختر بیچاره چی کار کردی ، تیانا رفت توی اشپزه که قهوه رو بیار آرین اومد نزدیک کارد رو دوباره گرفت تو صورتم گفت اگر یک سوال پرسیدی خودم همین الان میکشمت ، تیانا اومد و گفت انگاری شما دوتا باهم خیلی صمیمی شدین خبریه ، ما خبر نداریم ، آرین خندیدن نه بابا چه خبری آریلا داره درباره تو حرف میزنه ، بعد از صبحونه تیانا اومد به آرین گفت امروز قراره دوباره مهمونی بشه ، ... همه مهمون ها اومدن آریلا این دفعه یه لباس سفید تن کرد با موهای باز موج دار و آرایشی ساده ، آریلا وقتی داشت میومد پایین دید سارا پیش آرین هست و آرین همون لحظه به سارا نگاه کرد گفت امشب خیلی خوشگل تر شدی ، انگاری میخواست لج دخترونه ای آریلا رو دربیاره ، موقعه رقص شده بود سارا و آرین باهام داشتن میرقصدین و آریلا که گرفتار عشق یک طرفه شده بود آرزو میکرد ای کاش آرین اون رو دوست داشته باشه و از اون بخواد باهاش برقصه اما خبری از محبت نبود ، همه مهمون ها رفته بودن به جز سارا و آریلا ، تیانا از سارا و آریلا خواست که امشب بمونن اینجا اونا هم قبول کردن ، سارا و آریلا و آرین رو میز پذیرایی نشسته بودن آریلا به خودش میگفت چجوری آرین عاشق من بشه وقتی سارا آنقدر از من خوشگل تره اون مو بلوند و چشم آبی هست ، ولی من چی .... تیانا رفته بود خرید آرین در خونه رو قفل کرد و دو دختر در قصر و آرین ، آرین دست سارا محکم کشید و کلی سارا زد و سارا تهدید کرد به هیچکس نگه آریلا جیغ داد میزد کمک گیر یه آدم دیونه افتادیم آرین سارا رو از قصر پرت کرد بیرون و آریلا با گریه گفت حالا نوبته من کارت اذیت کردن دخترای مردم ، خواهرت رو هم اذیت میکنی آرین گفت متاسفانه تو خواهر من نیستی بعد دست آریلا گرفت و آریلا هم همینجوری ، جیغ داد میزد و بعد تو گوشش گفت احمق دارن نگات میکنن چرا نمی فهمی تو چه بازی افتادی
۱۸۶
۱۹ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.