(وقتی دوستت داره.....) پارت ۱
#هیونجین
#استری_کیدز
چانگبین : هی پسر...ببین اگر الان اینکارو نکنی...بعداً خیلی پشیمون میشی
فلیکس : حق با چانگبین هیونگه...
هیونجین سرش رو پایین انداخته بود و توی فکر بود....
هیون : میترسم
جیسونگ : آخه از چیمیترسی پسر ؟
هیون : میترسم قبولم نکنه
چان آروم به شونه ی هیون زد و لبخند شیرین و مهروبنی تحویلش داد
چان : هی مرد...چرا همچین فکری میکنی ؟
لینو : ببین...حتی اگر قبولت نکنه...بازم باید امتحانش کنی دیگه نه ؟
پوفی از سر کلافگی کشید
هیون : واقعاً نمیدونم
سونگمین: پسر...اینقدر سخت نگیر...چیزی نمیشه...
جونگین: آره..من مطمئنم ا.ت هم دوستت داره
هیون بخاطر حرف های امید بخش پسرا لبخند کمرنگی زد که توی همون لحظه صدای باز شدن در اتاق تمرین به گوش رسید...
جونگین: اوه..نونا
لبخندی زدی که نظر تمام اعضا به سمت تو جلب شد...
چان با دیدنت لبخند گنده ای زد
چان : اوه...خوش اومدی ا.ت...
لبخندی زدی و نگاهت رو به پسرا دادی و تعظیمی کردی
چان : چیزی شده ؟
+ اممم..چ.چان...میشه یک دقیقه بیای ؟
چان آروم سرش رو تکون داد که از اتاق تمرین بیرون رفتی...
لینو : باهات چی کار داره؟
چان : نمیدونم...
از جاش بلند شد و به سمت در اتاق تمرین رفت و بازش کرد اما قبل از اینکه خارج بشه به پسرا نگاهی انداخت
چان : هوای مرغ عاشقمون رو داشته باشید
این حرفو زد که همه ی اعضا زدن زیر خنده جوری که حتی هیون هم خندش گرفت...
چان از اتاق بیرون اومد و به سمت تویی که اون طرف سالن ایستاده بودی و توی فکر بودی
چان : اوه...ا.ت...با من کاری داشتی ؟
نگاهت رو از زمین گرفتی و به چان که با لبخند نگاهت میکردی دادی که باعث شد تو هم لبخندی بزنی
+ امم..میخواستم یک چیزی بهت بگم
چان منتظر همینطور که لبخندی بر لب داشت..نگاهت میکرد که شروع کردی
+ خب...راستش م..من...از یکی..از...ا..اعضا...خ..خوشم میاد
خجالت کشیده بودی و لپات گل انداخته بود...وقتی چان این کلمات رو از طرف تو شنید از ذوق چشماش برقی زد
چان : از کی ؟
نفس عمیقی کشیدی
+ لینو
#استری_کیدز
چانگبین : هی پسر...ببین اگر الان اینکارو نکنی...بعداً خیلی پشیمون میشی
فلیکس : حق با چانگبین هیونگه...
هیونجین سرش رو پایین انداخته بود و توی فکر بود....
هیون : میترسم
جیسونگ : آخه از چیمیترسی پسر ؟
هیون : میترسم قبولم نکنه
چان آروم به شونه ی هیون زد و لبخند شیرین و مهروبنی تحویلش داد
چان : هی مرد...چرا همچین فکری میکنی ؟
لینو : ببین...حتی اگر قبولت نکنه...بازم باید امتحانش کنی دیگه نه ؟
پوفی از سر کلافگی کشید
هیون : واقعاً نمیدونم
سونگمین: پسر...اینقدر سخت نگیر...چیزی نمیشه...
جونگین: آره..من مطمئنم ا.ت هم دوستت داره
هیون بخاطر حرف های امید بخش پسرا لبخند کمرنگی زد که توی همون لحظه صدای باز شدن در اتاق تمرین به گوش رسید...
جونگین: اوه..نونا
لبخندی زدی که نظر تمام اعضا به سمت تو جلب شد...
چان با دیدنت لبخند گنده ای زد
چان : اوه...خوش اومدی ا.ت...
لبخندی زدی و نگاهت رو به پسرا دادی و تعظیمی کردی
چان : چیزی شده ؟
+ اممم..چ.چان...میشه یک دقیقه بیای ؟
چان آروم سرش رو تکون داد که از اتاق تمرین بیرون رفتی...
لینو : باهات چی کار داره؟
چان : نمیدونم...
از جاش بلند شد و به سمت در اتاق تمرین رفت و بازش کرد اما قبل از اینکه خارج بشه به پسرا نگاهی انداخت
چان : هوای مرغ عاشقمون رو داشته باشید
این حرفو زد که همه ی اعضا زدن زیر خنده جوری که حتی هیون هم خندش گرفت...
چان از اتاق بیرون اومد و به سمت تویی که اون طرف سالن ایستاده بودی و توی فکر بودی
چان : اوه...ا.ت...با من کاری داشتی ؟
نگاهت رو از زمین گرفتی و به چان که با لبخند نگاهت میکردی دادی که باعث شد تو هم لبخندی بزنی
+ امم..میخواستم یک چیزی بهت بگم
چان منتظر همینطور که لبخندی بر لب داشت..نگاهت میکرد که شروع کردی
+ خب...راستش م..من...از یکی..از...ا..اعضا...خ..خوشم میاد
خجالت کشیده بودی و لپات گل انداخته بود...وقتی چان این کلمات رو از طرف تو شنید از ذوق چشماش برقی زد
چان : از کی ؟
نفس عمیقی کشیدی
+ لینو
۵۳.۹k
۰۹ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.