مرگ نا عشق پارت ۲۹
ضربه های آخر به شکمم زد که چشمام سیاهی رفت چیزی نفهمیدم .
چشمام باز کردم و توی جاده افتاده بودم چمدون هم بقل بود بلند شدم که بزن جلو از سوی کمک بگیرم اما دیگه هیچی نفهمیدم .
چشمام باز کردم توی بیمارستان بودم میخواستم بلند شم که یه پلیس اومد همه اتفاق هارا ازم پرسید .
من هم از اولش براش توضیح دادم .
از بیمارستان بخاطر سرپرستی بدم انتقالم کردن پرورشگاه جوانان
وقتی رفتم پشت در اتاق مدیر منتظر بودم که فهمیدم دارن درباره من حرف میزنن می گفتن:یه تومور کنار قلبم دارم که اگه عمل نکنم معلوم نیست تا کِی زنده میمونم .
گفت بخاطر ضربه هایی که به شکمم وارد شده مردم پاره شده نمیتونم بچه دار شم بخاطر همین نمیتونم درد (+۱۸)تحمل کنم .
بعد از اون موقع افسردگی گرفتم اون قرص هارا یک سال دوست هام توی بوسان برام فرستاده بود معدن عادت کرده بود بهش جوری که اگه نخورم خون بالا میارم .
این تمام ماجرا بود .
چشمام باز کردم و توی جاده افتاده بودم چمدون هم بقل بود بلند شدم که بزن جلو از سوی کمک بگیرم اما دیگه هیچی نفهمیدم .
چشمام باز کردم توی بیمارستان بودم میخواستم بلند شم که یه پلیس اومد همه اتفاق هارا ازم پرسید .
من هم از اولش براش توضیح دادم .
از بیمارستان بخاطر سرپرستی بدم انتقالم کردن پرورشگاه جوانان
وقتی رفتم پشت در اتاق مدیر منتظر بودم که فهمیدم دارن درباره من حرف میزنن می گفتن:یه تومور کنار قلبم دارم که اگه عمل نکنم معلوم نیست تا کِی زنده میمونم .
گفت بخاطر ضربه هایی که به شکمم وارد شده مردم پاره شده نمیتونم بچه دار شم بخاطر همین نمیتونم درد (+۱۸)تحمل کنم .
بعد از اون موقع افسردگی گرفتم اون قرص هارا یک سال دوست هام توی بوسان برام فرستاده بود معدن عادت کرده بود بهش جوری که اگه نخورم خون بالا میارم .
این تمام ماجرا بود .
۲۵.۱k
۰۳ خرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.