ازدواج اجباری پارت اخر
مین سو : کوککککک کوک پاشوووو
کوک: هاااا ... چی شدهههه مین سوووو ب...بچه چیزیش شدههه
مین سو: ک..کوک پ...پاشو بریم بیمارستان
کوک: و...واسه .... چی اتفاقی افتاد......بچه..بچه خوبه
مین سو: کو..کییییی...... ن...نمیدونم...و
.وقتی چشمام و میبندم چیزی نمیبینم ....ماااا ..باید بریم...بیمارستان
کوک: چی😐ب...باید سریع بریم پاشووووو نه نمیخواد....بغلت میکنم
مین سو: کوک بهت میگم وقتی چشمام و میبندم چیزی نمیبینم 😱
کوک: پاشوووو...دیگه😦عررررر باید بریم بیما.....
جیمین: 😄😄مثل اینکه هنوز ویندوزت بالا نیومده😄
کوک: ها؟😐
تهیونگ: مین سو میگه وقتی چشماشو میبنده چیزی نمیبینع 😄😄چه توقعی داشتی
کوک: 😐😐......دهنتون........ سکته کردم
ته: 😄😄
کوک: زهرمار😐می کشمتون
و بعد این حرف دوید سمتشون وقتی میرسید بهشون میافتاد روشون و کشون کشون میبرد سمت اب و پرتشون میکرد تو اب تا خوب خیس بخورن
سئون: تهههه
ته: عشقم چیزی نیست توهم بیا
سئون : میترسم😕
ته: بیا بغلم
جیمین: اقااااا...... منم عشق میخوام😐
ته:😄😄
..........
کوک بعد از این که حالا اونارو گرفت اومد سمت من و نشست بغلم دستم و هیچی نمی گفت
مین سو: از دستم ناراحتی
کوک:.........
مین سو: کوکیییی
وقتی دیدم چیزی نمیگه رفتم تو بغلش ولی بغلم نکرد خودم و بهش فشار دادم که دستشو گذاشت رو سرم و نوازشم کرد
مین سو: بخشیدی
کوک: هوم............. ولی تنبیه تو میمونه برا وقتی که بچه به دنیا اومد😈
مین سو: کوکککک
کوک: جانمممم😄
مین سو: دوست دارم❤
کوک: من بیشتررررر❤
مین سو: من......
کوک: عاااا بسه ..... یادت نیست دست قبل بخاطر این بحث یه هفته قهر بودی😐
مین سو: کوککک😐
کوک: چیه خو راس میگم😐
مین سو: جون من
کوک: به جون تو😄
مین سو: خیلی دوست دارممممم❤❤
بعد این حرفم پاشد سرم و بوسید و بع روی زانو نشست رو به شکمم
کوک: عشق بابا چطوره....مامان و که اذیت نمیکنه
هوممم؟؟؟
مین سو : نخیرم دخترم خیلی خوبه
کوک: قربونش برم بالاخره بچه منه😃........منم قول میدم همیشه مراقبت باشم همنطور مراقب مامانت هممم عاشقتونممممم
مین سو: ماهممم عاشقتیمم❤🤧
پایان🤧🤧🤧
عررررر🤧
اگع واقعا فیک قشنگی بود هرکی خوندش کامنت بزاره
❤خیلی عالییی بوددددددد عررررر
💚خوب بود
💛قابل تحمل بود
🤍افتضاحححح بود تو دیگ فیک ننویس
اههه برگام با اینکه جمله اخر رو خودم نوشتم ولی دلم گرفت🤧🤧🤧🤧🤧
دوستونننن دارم فیک جدیو تو راهه
کوک: هاااا ... چی شدهههه مین سوووو ب...بچه چیزیش شدههه
مین سو: ک..کوک پ...پاشو بریم بیمارستان
کوک: و...واسه .... چی اتفاقی افتاد......بچه..بچه خوبه
مین سو: کو..کییییی...... ن...نمیدونم...و
.وقتی چشمام و میبندم چیزی نمیبینم ....ماااا ..باید بریم...بیمارستان
کوک: چی😐ب...باید سریع بریم پاشووووو نه نمیخواد....بغلت میکنم
مین سو: کوک بهت میگم وقتی چشمام و میبندم چیزی نمیبینم 😱
کوک: پاشوووو...دیگه😦عررررر باید بریم بیما.....
جیمین: 😄😄مثل اینکه هنوز ویندوزت بالا نیومده😄
کوک: ها؟😐
تهیونگ: مین سو میگه وقتی چشماشو میبنده چیزی نمیبینع 😄😄چه توقعی داشتی
کوک: 😐😐......دهنتون........ سکته کردم
ته: 😄😄
کوک: زهرمار😐می کشمتون
و بعد این حرف دوید سمتشون وقتی میرسید بهشون میافتاد روشون و کشون کشون میبرد سمت اب و پرتشون میکرد تو اب تا خوب خیس بخورن
سئون: تهههه
ته: عشقم چیزی نیست توهم بیا
سئون : میترسم😕
ته: بیا بغلم
جیمین: اقااااا...... منم عشق میخوام😐
ته:😄😄
..........
کوک بعد از این که حالا اونارو گرفت اومد سمت من و نشست بغلم دستم و هیچی نمی گفت
مین سو: از دستم ناراحتی
کوک:.........
مین سو: کوکیییی
وقتی دیدم چیزی نمیگه رفتم تو بغلش ولی بغلم نکرد خودم و بهش فشار دادم که دستشو گذاشت رو سرم و نوازشم کرد
مین سو: بخشیدی
کوک: هوم............. ولی تنبیه تو میمونه برا وقتی که بچه به دنیا اومد😈
مین سو: کوکککک
کوک: جانمممم😄
مین سو: دوست دارم❤
کوک: من بیشتررررر❤
مین سو: من......
کوک: عاااا بسه ..... یادت نیست دست قبل بخاطر این بحث یه هفته قهر بودی😐
مین سو: کوککک😐
کوک: چیه خو راس میگم😐
مین سو: جون من
کوک: به جون تو😄
مین سو: خیلی دوست دارممممم❤❤
بعد این حرفم پاشد سرم و بوسید و بع روی زانو نشست رو به شکمم
کوک: عشق بابا چطوره....مامان و که اذیت نمیکنه
هوممم؟؟؟
مین سو : نخیرم دخترم خیلی خوبه
کوک: قربونش برم بالاخره بچه منه😃........منم قول میدم همیشه مراقبت باشم همنطور مراقب مامانت هممم عاشقتونممممم
مین سو: ماهممم عاشقتیمم❤🤧
پایان🤧🤧🤧
عررررر🤧
اگع واقعا فیک قشنگی بود هرکی خوندش کامنت بزاره
❤خیلی عالییی بوددددددد عررررر
💚خوب بود
💛قابل تحمل بود
🤍افتضاحححح بود تو دیگ فیک ننویس
اههه برگام با اینکه جمله اخر رو خودم نوشتم ولی دلم گرفت🤧🤧🤧🤧🤧
دوستونننن دارم فیک جدیو تو راهه
۶۴۲.۰k
۲۱ شهریور ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۰۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.