*A GOOD FAN*☻️👩🏻🎤 *P2*
*A GOOD FAN*
*part 2*
لیسا ویو
~که یه سایه بلند رو روی در دیدم ، برگشتم ببینیم کیه که دستمال رو گذاشت روی دهنم و ......~
《فردا ساعت ۷ صبح》
سومین ویو
~باید به لیسا زنگ بزنم امروز بیاد کمپانی برای تمرین دنس~
《۱۵ دقیقه بعد》
سومین ویو
~هر چقدر به لیسا زنگ میزنم جوابمو نمیده ، نگران شدم نکنه اتفاقی برای افتاده باشه ، نکنه بلایی سر خودش آورده باشه ، نه این امکان نداره ، سریع به مدیر اطلاع دادم و گفتش برم پیش لیسا ، منم الان رسیدم جلوی در خونه ، با کلید در رو باز کردم ، دیدم هیچ صدایی نمیاد ، همه چیز خاموشه ، رفتم طبقه بالا سمت اتاق خواب لیسا ، در زدم ولی کسی جواب نداد ، درو آروم باز کردم گفتم شاید ممکنه لیسا خواب باشه ، درو باز کردم ولی هیچکس نبود ، به کمپانی زنگ زدم و اطلاع دادم ، از خوت لیسا اومدم بیرون و سوار ماشین شدم و رفتم سمت کمپانی تا ببینیم باید چیکار کنیم ، من خیلی ناراحت و نگرانم~
لیسا ویو
~چشمامو باز کردم دیدم روی صندلیم ، میخواستم پاشم که دیدم دستام بستس ، وای خدا من اینجا چیکار میکنم ، خیلی میترسم~
لیسا:آهاااییی کسی اینجا نیست ، شما به چه حقی اینکارو کردید ، اهاییی جوابمو بدید
~که یه نفر اومد و اون ......... اون هیم چان بود ، وای نه چرا بعد از اون اتفاق هنوز ولم نمیکنه ، من سر این عوضی افسردگی گرفته بودم~
لیسا:هی ... ، هیم چان تو اینجا چیکار میکنی ، چرا اینکارو کردی ، منو ول کن بزار برم (عصبانی و ترسیده و ناراحت)
هیم چان: به به لیدی من ، دلم برات تنگ شده بود
و هیم چان رفت سمت لیسا و دستشو گذاشت رو گونه لیسا
*فلش بک به چند ماه پیش*
لیسا ویو
~بعد از کنسرت اومدم خونم و عشقم هیم چان پیشنهاد داد که بریم بیرون غذا بخوریم~
لیسا:اووو هیم چان ، از آخرین باری که رفتم یه فست فودی عادی خیلی میگذره ، همیشه یه رستوران باکلاس و .... ، خیلی ممنون که نمیزاری من گذشته ام رو یادم بره
هیم چان: اووو عشقم این همه تعریف هم نیاز نبود ، معلومه من همیشه بهت اهمیت میدم ، هیچ وقت نباید کودک درونت از بین بره ، چون من هم تورو دوس دارم و اون کودک درونتو که یه دختر کیوت و شیطونه
و هیم چان روی لبای لیسا بوسه میزاره
《۲ماه بعد》
لیسا ویو
~هیم چان هر روز خدا داره غر میزنه ، من با هر پسری حتی سلام هم میدم غر میزنه ، قبلا خیلی خوب بود و بهم اهیمت میداد ، الان فقط اهیمت میده که با پسر حرف نزنم ، از دستش کلافه شدم~
لیسا:هیم چان اون پسره اصلا یه من ربطی نداشت که اه چرا غر میزنی و قهر میکنی ، دارم کلافه میشم از دستت ، بهتره این رابطه رو تمومش کنیم
هیم چان:آره تمومش کنیم که بری با هزارتا پسر دیگه ، من که دوست داشتم انگار تو منو دوس نداری
لیسا: آره شاید دیگه دوست ندارم ، خستم کردی آقای غیرتی
و لیسا از پیش هیم چان رفت
*پایان فلش بک*
لیسا:هیم چان گذشته ها گذشته ما یه زمانی همو دوس داشتیم
هیم چان:تو منو یه زمانی دوست داشتی ولی من هنوز تورو دوس دارم
لیسا:اگر سر هر پسری غر نمیزدی الان رابطه مون اینطوری تموم نمیشد ، من سر تو میدونی تا چند ماه افسردگی گرفتم(بغض)
هیم چان:ب .... ، باشه گریه نکن خب ، من فقط سر اینکا دوست داشتم اونکارا رو کردم ، یعنی تو سر من ناراحت شدی؟؟؟ (ناراحت)
لیسا:آره سر توعه عوضی که میخواستی ادای غیرتی هارو در بیاری ، اگر دوسم داشتی روشن فکر بودی ، خیلی افکارت مزخرف بود (گریه)
هیم چان انقدر گیج و ناراحت بود که رفت طبقه بالا
جانگ هو ویو
~شنیدم اینجا یه جای خوب برای انجام کار های کامپیوتریه ، دیگه نیاز نیست بخاطر همسایه ها فقط صبح ها کار کنم ، ازشون اجاره گرفته بودن چون تا یه مدتی میخواستمش ، وقتی میخواستم قفل کرکره رو بکم باز کنم دیدم قبلا بازه شده بود ، کرکره رو کشیدم بالا و دیدم که ...........
*این پارت تموم شد*
شرط=۷تا لایک
*part 2*
لیسا ویو
~که یه سایه بلند رو روی در دیدم ، برگشتم ببینیم کیه که دستمال رو گذاشت روی دهنم و ......~
《فردا ساعت ۷ صبح》
سومین ویو
~باید به لیسا زنگ بزنم امروز بیاد کمپانی برای تمرین دنس~
《۱۵ دقیقه بعد》
سومین ویو
~هر چقدر به لیسا زنگ میزنم جوابمو نمیده ، نگران شدم نکنه اتفاقی برای افتاده باشه ، نکنه بلایی سر خودش آورده باشه ، نه این امکان نداره ، سریع به مدیر اطلاع دادم و گفتش برم پیش لیسا ، منم الان رسیدم جلوی در خونه ، با کلید در رو باز کردم ، دیدم هیچ صدایی نمیاد ، همه چیز خاموشه ، رفتم طبقه بالا سمت اتاق خواب لیسا ، در زدم ولی کسی جواب نداد ، درو آروم باز کردم گفتم شاید ممکنه لیسا خواب باشه ، درو باز کردم ولی هیچکس نبود ، به کمپانی زنگ زدم و اطلاع دادم ، از خوت لیسا اومدم بیرون و سوار ماشین شدم و رفتم سمت کمپانی تا ببینیم باید چیکار کنیم ، من خیلی ناراحت و نگرانم~
لیسا ویو
~چشمامو باز کردم دیدم روی صندلیم ، میخواستم پاشم که دیدم دستام بستس ، وای خدا من اینجا چیکار میکنم ، خیلی میترسم~
لیسا:آهاااییی کسی اینجا نیست ، شما به چه حقی اینکارو کردید ، اهاییی جوابمو بدید
~که یه نفر اومد و اون ......... اون هیم چان بود ، وای نه چرا بعد از اون اتفاق هنوز ولم نمیکنه ، من سر این عوضی افسردگی گرفته بودم~
لیسا:هی ... ، هیم چان تو اینجا چیکار میکنی ، چرا اینکارو کردی ، منو ول کن بزار برم (عصبانی و ترسیده و ناراحت)
هیم چان: به به لیدی من ، دلم برات تنگ شده بود
و هیم چان رفت سمت لیسا و دستشو گذاشت رو گونه لیسا
*فلش بک به چند ماه پیش*
لیسا ویو
~بعد از کنسرت اومدم خونم و عشقم هیم چان پیشنهاد داد که بریم بیرون غذا بخوریم~
لیسا:اووو هیم چان ، از آخرین باری که رفتم یه فست فودی عادی خیلی میگذره ، همیشه یه رستوران باکلاس و .... ، خیلی ممنون که نمیزاری من گذشته ام رو یادم بره
هیم چان: اووو عشقم این همه تعریف هم نیاز نبود ، معلومه من همیشه بهت اهمیت میدم ، هیچ وقت نباید کودک درونت از بین بره ، چون من هم تورو دوس دارم و اون کودک درونتو که یه دختر کیوت و شیطونه
و هیم چان روی لبای لیسا بوسه میزاره
《۲ماه بعد》
لیسا ویو
~هیم چان هر روز خدا داره غر میزنه ، من با هر پسری حتی سلام هم میدم غر میزنه ، قبلا خیلی خوب بود و بهم اهیمت میداد ، الان فقط اهیمت میده که با پسر حرف نزنم ، از دستش کلافه شدم~
لیسا:هیم چان اون پسره اصلا یه من ربطی نداشت که اه چرا غر میزنی و قهر میکنی ، دارم کلافه میشم از دستت ، بهتره این رابطه رو تمومش کنیم
هیم چان:آره تمومش کنیم که بری با هزارتا پسر دیگه ، من که دوست داشتم انگار تو منو دوس نداری
لیسا: آره شاید دیگه دوست ندارم ، خستم کردی آقای غیرتی
و لیسا از پیش هیم چان رفت
*پایان فلش بک*
لیسا:هیم چان گذشته ها گذشته ما یه زمانی همو دوس داشتیم
هیم چان:تو منو یه زمانی دوست داشتی ولی من هنوز تورو دوس دارم
لیسا:اگر سر هر پسری غر نمیزدی الان رابطه مون اینطوری تموم نمیشد ، من سر تو میدونی تا چند ماه افسردگی گرفتم(بغض)
هیم چان:ب .... ، باشه گریه نکن خب ، من فقط سر اینکا دوست داشتم اونکارا رو کردم ، یعنی تو سر من ناراحت شدی؟؟؟ (ناراحت)
لیسا:آره سر توعه عوضی که میخواستی ادای غیرتی هارو در بیاری ، اگر دوسم داشتی روشن فکر بودی ، خیلی افکارت مزخرف بود (گریه)
هیم چان انقدر گیج و ناراحت بود که رفت طبقه بالا
جانگ هو ویو
~شنیدم اینجا یه جای خوب برای انجام کار های کامپیوتریه ، دیگه نیاز نیست بخاطر همسایه ها فقط صبح ها کار کنم ، ازشون اجاره گرفته بودن چون تا یه مدتی میخواستمش ، وقتی میخواستم قفل کرکره رو بکم باز کنم دیدم قبلا بازه شده بود ، کرکره رو کشیدم بالا و دیدم که ...........
*این پارت تموم شد*
شرط=۷تا لایک
۵.۶k
۰۴ اسفند ۱۴۰۲