MBTI پارت ۶
سلام چطورین کیوتا ؟
کالکشن قسمتای قبلی فیک رو گذاشتم برید بخونید اگه یادتون نیست ♡
خب شروع کنین :)
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
ISFP :( احتمالا 35 دقیقه دیگه میرسیم)
INFP :( خوبه ب موقع میرسیم)
ISFP :( منظورت چیه ما حتی راه نگهبانان [ آبی ها ] رو نمیدونیم )
INFP :( چرا من بلدم فقط اگر میخواستیم از شهر ما تا نگهبانان بریم طول میکشید برای همین گفتم تو ما رو تا اینجا بیاری تا یه میانبور درست کنیم)
ENFJ :( هوم نگفته بودی راه نگهبانان رو بلدی INFP )
INFP :( ام خب یه دوست قدیمی دارم اونجا برای همین راه شهر رو هم بلدم )
دیگه کمکم رسیدیم به شهر آزمایش گران [ زرد ها ] اونجا واقعا خراب شده بود فرانس چه بلایی سر اینجا آورده
ISFP یکم بغض کرده بود و خب عادی بود دوستاش و تمام خانوادش دیگه نبودن البته خانوادش هنوز زندن ولی دوستاش چی ....
رفتیم داخل شهر هنوز بعضیا بودن که زنده بودن داشتن خونه هارو سر درست میکردن یسری هن برای کمک به بقیه تو شهر پخش بودن واقعا ناراحت کننده بود ولی نکته خوب این بود که کسی نمرده فقط آسیب دیدن
INFP :( ببینم کسی رو داری که مثل ما قدرت خاصی داشته باشن؟)
ISFP :( اره ۳ تا از دوستام مث منن حالا چرا میپرسی ؟)
INFJ :( خب اونا هم باید با ما بیان چون خاص هستن )
ISFP :( فقط میدونم خونشون کجاست ولی نمیدونم خودشون کجان یه نگاه به شهر بنداز )
INFJ :( خب نیتونین پیداشون کنیم INFP به پری هات بگو اونا رو صدا کن تا بیان )
[ بچه ها یادتونه توی MBTI دور INFP پروانه بود من اونا رو تبدیل به پری کردم پری های کوچولو ]
INFP :( اما اونا قیافشون رو ندیدن پس چطوری پیداشون کنن )
ISFP :( چنتا عکس دارم ازشون بدرد میخوره ؟)
INFJ :( اره خوبه خب INFP شروع کن )
INFP :( صدفی از تو کولش برمیداره و باهاش تا چند ثانیه مینوازه )
یهو نوری از دور به چشم میاد اونا نور پری ها ی INFP بودن به سرعت به این سمت حرکت میکردن بالاخره رسیدن پیش INFP
INFP :( میبینم حالتون خوبه خب حالا یه ماموریت دارم براتون آماده اید ؟)
پری ها سر تکون دادن
INFP :( میشه عکس رو بدی بهم ISFP ؟)
ISFP عکسی رو داد به INFP
INFP :( برید و این ۳ نفر رو تو این شهر پیدا کنید اگر پیداشون کردید از خودتون نور بدید تا پیداتون کنیم )
[ از اون جایی که پری ها نمیتونن حرف بزنن با حرکات دست یا با نور به INFP منظورشون میرسونن اونا خیلی ریزن نمیتونن قانع شدید 😂]
پری ها رفتن تا اون سه نفر رو پیدا کنن بعد یک ربع گشتن یکی یه نوری از آسمون پیدا شد پری ها بودن خیلی سریع رفتیم سمتشون یکی شون که ISFP رو دید پرید بغلش
ESFP :( خیلی خوشحالم که هنوز زنده ای )
ESTP:( اینا کین ISFP ؟)
ISFP :( اینا دیپلمات هستن کسایی که منو نجات دادن )
ISTP :( این همه مدت داشتیم دنبالت میگشتیم فکر کردیم مردی )
INFP :( میتونی انتخاب کنی ISFP میخوای به همراه دوستات با ما بیایی تا بقیه رو نجات بدیم یا میخواهی تو شهر تون بمونی فقط به یه شهر کمک کنی )
ISFP :( خب من نمیدونم اینجا شهر منه من در مقابلش وظیفه دارم )
INFP :( یعنی میخوای خانوادت رو ول کنی تا فقط شهرتون درست شه ؟)
ISTP :( شما نمیتونید مجبورمون کنیم ) و میخواست سلاحی رو برداره
که ENFJ اومد جلوم و گارد گرفت
INFP :( بسههه هیچ کس قرار نیست زوری بیاد اگه بگه میخوام اینجا بمونم میزارم بمونه )
هردو کوتاه اومدن و سلاح هاشون رو گذاشتن کنار
INFP :( خب نظرت چیه ISFP ؟)
ISFP :( من میام با شما میخوام شهر های بیشتری رو نجات بدم ....)
ESTP :( تو ... اما نمیتونی مارو تنها بزاری )
ISFP :( خب شما هم با من بیاید )
ESFP :( من نمیام )
ISTP :( منم همینطور )
ISFP :( نه نه خواهش میکنم این همه راه نیومدم که آخر شما ما رو تنها بزارید )
INFP :( ما آروم آروم راه میرفتیم تصمیم قطعیت رو بگیر یا با دوستات یا خودت تنها این بیت خودتونه اگر انتخاب کردین با ما بیاین بیاید به این مکانه ) و نقشه رو داد به ISFP و با لبخندی اونجا رو با اسباشون ترک کردن
که ناگهان صدای بلدی به گوش رسید
ISFP :( وایسیددد )
ISFP همینطور نفس نفس زنان گفت ( وایسید ما تصمیمونو گرفتیم همه میایم )
INFP :( هوم خوبه پس بیا سوار اسب من شو ISFP )
INFP :( بقیه ام همینطور پخش شید رو اسبای بقیمون )
همه سوار شدیم و راه افتادیم سمت شهر نگهبانان [ آبی ها] ...
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
امید وارم خوشتون اومده باشه تایپتون رو میتونید تو کامنتا بگید ؛)
راضی بودید ؟ :)))
کالکشن قسمتای قبلی فیک رو گذاشتم برید بخونید اگه یادتون نیست ♡
خب شروع کنین :)
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
ISFP :( احتمالا 35 دقیقه دیگه میرسیم)
INFP :( خوبه ب موقع میرسیم)
ISFP :( منظورت چیه ما حتی راه نگهبانان [ آبی ها ] رو نمیدونیم )
INFP :( چرا من بلدم فقط اگر میخواستیم از شهر ما تا نگهبانان بریم طول میکشید برای همین گفتم تو ما رو تا اینجا بیاری تا یه میانبور درست کنیم)
ENFJ :( هوم نگفته بودی راه نگهبانان رو بلدی INFP )
INFP :( ام خب یه دوست قدیمی دارم اونجا برای همین راه شهر رو هم بلدم )
دیگه کمکم رسیدیم به شهر آزمایش گران [ زرد ها ] اونجا واقعا خراب شده بود فرانس چه بلایی سر اینجا آورده
ISFP یکم بغض کرده بود و خب عادی بود دوستاش و تمام خانوادش دیگه نبودن البته خانوادش هنوز زندن ولی دوستاش چی ....
رفتیم داخل شهر هنوز بعضیا بودن که زنده بودن داشتن خونه هارو سر درست میکردن یسری هن برای کمک به بقیه تو شهر پخش بودن واقعا ناراحت کننده بود ولی نکته خوب این بود که کسی نمرده فقط آسیب دیدن
INFP :( ببینم کسی رو داری که مثل ما قدرت خاصی داشته باشن؟)
ISFP :( اره ۳ تا از دوستام مث منن حالا چرا میپرسی ؟)
INFJ :( خب اونا هم باید با ما بیان چون خاص هستن )
ISFP :( فقط میدونم خونشون کجاست ولی نمیدونم خودشون کجان یه نگاه به شهر بنداز )
INFJ :( خب نیتونین پیداشون کنیم INFP به پری هات بگو اونا رو صدا کن تا بیان )
[ بچه ها یادتونه توی MBTI دور INFP پروانه بود من اونا رو تبدیل به پری کردم پری های کوچولو ]
INFP :( اما اونا قیافشون رو ندیدن پس چطوری پیداشون کنن )
ISFP :( چنتا عکس دارم ازشون بدرد میخوره ؟)
INFJ :( اره خوبه خب INFP شروع کن )
INFP :( صدفی از تو کولش برمیداره و باهاش تا چند ثانیه مینوازه )
یهو نوری از دور به چشم میاد اونا نور پری ها ی INFP بودن به سرعت به این سمت حرکت میکردن بالاخره رسیدن پیش INFP
INFP :( میبینم حالتون خوبه خب حالا یه ماموریت دارم براتون آماده اید ؟)
پری ها سر تکون دادن
INFP :( میشه عکس رو بدی بهم ISFP ؟)
ISFP عکسی رو داد به INFP
INFP :( برید و این ۳ نفر رو تو این شهر پیدا کنید اگر پیداشون کردید از خودتون نور بدید تا پیداتون کنیم )
[ از اون جایی که پری ها نمیتونن حرف بزنن با حرکات دست یا با نور به INFP منظورشون میرسونن اونا خیلی ریزن نمیتونن قانع شدید 😂]
پری ها رفتن تا اون سه نفر رو پیدا کنن بعد یک ربع گشتن یکی یه نوری از آسمون پیدا شد پری ها بودن خیلی سریع رفتیم سمتشون یکی شون که ISFP رو دید پرید بغلش
ESFP :( خیلی خوشحالم که هنوز زنده ای )
ESTP:( اینا کین ISFP ؟)
ISFP :( اینا دیپلمات هستن کسایی که منو نجات دادن )
ISTP :( این همه مدت داشتیم دنبالت میگشتیم فکر کردیم مردی )
INFP :( میتونی انتخاب کنی ISFP میخوای به همراه دوستات با ما بیایی تا بقیه رو نجات بدیم یا میخواهی تو شهر تون بمونی فقط به یه شهر کمک کنی )
ISFP :( خب من نمیدونم اینجا شهر منه من در مقابلش وظیفه دارم )
INFP :( یعنی میخوای خانوادت رو ول کنی تا فقط شهرتون درست شه ؟)
ISTP :( شما نمیتونید مجبورمون کنیم ) و میخواست سلاحی رو برداره
که ENFJ اومد جلوم و گارد گرفت
INFP :( بسههه هیچ کس قرار نیست زوری بیاد اگه بگه میخوام اینجا بمونم میزارم بمونه )
هردو کوتاه اومدن و سلاح هاشون رو گذاشتن کنار
INFP :( خب نظرت چیه ISFP ؟)
ISFP :( من میام با شما میخوام شهر های بیشتری رو نجات بدم ....)
ESTP :( تو ... اما نمیتونی مارو تنها بزاری )
ISFP :( خب شما هم با من بیاید )
ESFP :( من نمیام )
ISTP :( منم همینطور )
ISFP :( نه نه خواهش میکنم این همه راه نیومدم که آخر شما ما رو تنها بزارید )
INFP :( ما آروم آروم راه میرفتیم تصمیم قطعیت رو بگیر یا با دوستات یا خودت تنها این بیت خودتونه اگر انتخاب کردین با ما بیاین بیاید به این مکانه ) و نقشه رو داد به ISFP و با لبخندی اونجا رو با اسباشون ترک کردن
که ناگهان صدای بلدی به گوش رسید
ISFP :( وایسیددد )
ISFP همینطور نفس نفس زنان گفت ( وایسید ما تصمیمونو گرفتیم همه میایم )
INFP :( هوم خوبه پس بیا سوار اسب من شو ISFP )
INFP :( بقیه ام همینطور پخش شید رو اسبای بقیمون )
همه سوار شدیم و راه افتادیم سمت شهر نگهبانان [ آبی ها] ...
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
امید وارم خوشتون اومده باشه تایپتون رو میتونید تو کامنتا بگید ؛)
راضی بودید ؟ :)))
۱۷.۰k
۲۸ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.