نه مثل کوه محکمم نه مثل رود جاری ام
نه مثل کوه محکمم نه مثل رود جاری ام
نه لایقم به دشمنی نه آن که دوست داری ام
تو آن نگاه خیره ای در انتظار آمدن
من آن دو پلك خسته که به هم نمی گذاری ام
تو خسته ای و خسته تر منم که هرز می روم
تو از همه فراری و من از خودم فراری ام
زمانه در پی تو بود و لو ندادمت ولی
مرا به بند می کشد به جرم راز داری ام
شناختند مردمان من و تو را به این نشان
تو را به صبر کردنت مرا به بی قراری ام
چقدر غصه می خورم که هستی و ندارمت
مدام طعنه میزند به بودنم نداری ام
#چقدر_غصه_می_خورم_که_هستی_و_ندارمت
نه لایقم به دشمنی نه آن که دوست داری ام
تو آن نگاه خیره ای در انتظار آمدن
من آن دو پلك خسته که به هم نمی گذاری ام
تو خسته ای و خسته تر منم که هرز می روم
تو از همه فراری و من از خودم فراری ام
زمانه در پی تو بود و لو ندادمت ولی
مرا به بند می کشد به جرم راز داری ام
شناختند مردمان من و تو را به این نشان
تو را به صبر کردنت مرا به بی قراری ام
چقدر غصه می خورم که هستی و ندارمت
مدام طعنه میزند به بودنم نداری ام
#چقدر_غصه_می_خورم_که_هستی_و_ندارمت
۱۲۴
۱۲ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.