پارت 5 فیک جای گزین عشق من شدی 💔🚬🍫
جونگکوک هه رانگ رو بغل کرد و مرد چاقو رو بهش زد
هه رانگ: جونگکوک!
هه رانگ محکم جونگکوک رو بغل کرد
هه رانگ دید دستش خونی شده نگا کرد دید جونگکوک چاقو خورده
هه رانگ: جونگکوک چراااا بخاطر من !
هه رانگ جونگکوک رو کول کرد و برد اون سمت خیابون
هه رانگ: لطفا کمکمون کنیددددد لطفااا
هه رانگ: تروخدا دَوام بیار جونگکوک
جونگکوک نباید بمیری زوده
هه رانگ جونگکوک رو سوار تاکسی کرد برد بیمارستان
دکتر: خون زیادی ازش رفته ولی خوبه حال بیمار
۸ ساعت بعد
هه رانگ: جونگکوک چشماتو وا کن چرا انقد زیاد خوابیدی دیگه دارم میترسم
هه رانگ سرشو گذاشت رو تخت کنار جونگکوک خوابش برد
جونگکوک بهوش اومد ولی هه رانگ خواب بود
جونگکوک: ته رانگم
جونگکوک هه رانگ رو با عشقش ته رانگ اشتباه گرفته بود
جونگکوک روی گونه هه رانگ و اشک ریخت
جونگکوک: ته رانگم یعنی همش خواب بوده یعنی الان واقعنی کنارمی
جونگکوک: چرا درد زیادی روی سینم حس میکنم
هه رانگ جونگکوک رو بغل کرد زد زیر گریه
هه رانگ: جونگکوکم خیلی ترسیده بودم نکنه بمیری
جونگکوک به خودش اومد دید عشقش نیست و هه رانگه
جونگکوک: دارم خفه میشم ولم کن لطفا
هه رانگ: نمیدونی چقدر ترسیدم ولم کنی بمیری
جونگکوک: کاش بمیرم راحت....
هنوز جونگکوک حرفش تموم نشده بود که هه رانگ لب جونگکوک رو بوس کرد
جونگکوک: چیکار میکنی روانی
هه رانگ: نمیخواستم اون حرفت رو تموم کنی
جونگکوک : وات؟
هه رانگ: باشه من خودمو فراموش میکنم و کل رفتارم حرفام و لباس پوشیدنم رو شبیه آبجیم میکنم
جونگکوک: چی نمیفهمم
هه رانگ: میخوام ته رانگ تو باشم
هه رانگ سی دی که ته رانگ ظبط کرده بودو نشون جونگکوک داد
جونگکوک: ته رانگم چرا این حرفا رو زدی
هه رانگ: دیدی گفتم من باید به قولم به آبجیم و توهم به قولت به آبجیم عمل کن
جونگکوک: نمیتونم قبول کنم
جونگکوک: برو میخوام بخوابم
هه رانگ: اوکی میرم ولی بر می گردم
هه رانگ رفت لباسی که ته رانگ واسه اولین قرارش با جونگکوک کرده بودو پوشید
هه رانگ در زد:
جونگکوک: بیا تو
جونگکوک ماتش برده بود
جونگکوک: ته رانگ
جونگکوک زد زیر گریه
هه رانگ: اره من ته رانگ تو میشم
جونگکوک داشت گریه میکرد هه رانگ رفت بغلش کرد اشکش رو پاک کرد
جونگکوک: باشه قبوله
هه رانگ : پاشو بریم خونه مرخصی ...
جونگکوک: میشه ۱ دقیقه بغلت کنم
هه رانگ: عوم باشه
جونگکوک : هه رانگ میخوام یه چیزی بهت بگم......
هه رانگ: جونگکوک!
هه رانگ محکم جونگکوک رو بغل کرد
هه رانگ دید دستش خونی شده نگا کرد دید جونگکوک چاقو خورده
هه رانگ: جونگکوک چراااا بخاطر من !
هه رانگ جونگکوک رو کول کرد و برد اون سمت خیابون
هه رانگ: لطفا کمکمون کنیددددد لطفااا
هه رانگ: تروخدا دَوام بیار جونگکوک
جونگکوک نباید بمیری زوده
هه رانگ جونگکوک رو سوار تاکسی کرد برد بیمارستان
دکتر: خون زیادی ازش رفته ولی خوبه حال بیمار
۸ ساعت بعد
هه رانگ: جونگکوک چشماتو وا کن چرا انقد زیاد خوابیدی دیگه دارم میترسم
هه رانگ سرشو گذاشت رو تخت کنار جونگکوک خوابش برد
جونگکوک بهوش اومد ولی هه رانگ خواب بود
جونگکوک: ته رانگم
جونگکوک هه رانگ رو با عشقش ته رانگ اشتباه گرفته بود
جونگکوک روی گونه هه رانگ و اشک ریخت
جونگکوک: ته رانگم یعنی همش خواب بوده یعنی الان واقعنی کنارمی
جونگکوک: چرا درد زیادی روی سینم حس میکنم
هه رانگ جونگکوک رو بغل کرد زد زیر گریه
هه رانگ: جونگکوکم خیلی ترسیده بودم نکنه بمیری
جونگکوک به خودش اومد دید عشقش نیست و هه رانگه
جونگکوک: دارم خفه میشم ولم کن لطفا
هه رانگ: نمیدونی چقدر ترسیدم ولم کنی بمیری
جونگکوک: کاش بمیرم راحت....
هنوز جونگکوک حرفش تموم نشده بود که هه رانگ لب جونگکوک رو بوس کرد
جونگکوک: چیکار میکنی روانی
هه رانگ: نمیخواستم اون حرفت رو تموم کنی
جونگکوک : وات؟
هه رانگ: باشه من خودمو فراموش میکنم و کل رفتارم حرفام و لباس پوشیدنم رو شبیه آبجیم میکنم
جونگکوک: چی نمیفهمم
هه رانگ: میخوام ته رانگ تو باشم
هه رانگ سی دی که ته رانگ ظبط کرده بودو نشون جونگکوک داد
جونگکوک: ته رانگم چرا این حرفا رو زدی
هه رانگ: دیدی گفتم من باید به قولم به آبجیم و توهم به قولت به آبجیم عمل کن
جونگکوک: نمیتونم قبول کنم
جونگکوک: برو میخوام بخوابم
هه رانگ: اوکی میرم ولی بر می گردم
هه رانگ رفت لباسی که ته رانگ واسه اولین قرارش با جونگکوک کرده بودو پوشید
هه رانگ در زد:
جونگکوک: بیا تو
جونگکوک ماتش برده بود
جونگکوک: ته رانگ
جونگکوک زد زیر گریه
هه رانگ: اره من ته رانگ تو میشم
جونگکوک داشت گریه میکرد هه رانگ رفت بغلش کرد اشکش رو پاک کرد
جونگکوک: باشه قبوله
هه رانگ : پاشو بریم خونه مرخصی ...
جونگکوک: میشه ۱ دقیقه بغلت کنم
هه رانگ: عوم باشه
جونگکوک : هه رانگ میخوام یه چیزی بهت بگم......
۱۶.۰k
۱۴ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.