73
حال
تهیونگ: داری میگی ا/ت تصادف کرده حافظشو از دست داده و اولین نفری که یادش اومده تو بودی
تهجون: اره تهیونگ منم ناراحتم حتی بوران هم ناراحته
تهیونگ: امیدوارم به بوران تو این چند هفته بد نگذشته باشه که خودت میدونی میرم دنبالش واینکه ادرس و اسم دکتر ا/ت روبهم بگو
تهجون: بیمارستان خودته اقای سونگ بود
تهیونگ: به زودی برمیگردم
تهیونگ
روبروی مهد بوران ایستاده بودم بوران اومد
تهیونگ: بوران
بوران: بابا
تهیونگ: جانم عزیزم خوبی؟
بوران: خیلی دلم برات تنگ شده بود
تهیونگ: منم قربونت بشم راستی مامان چیشد؟
بوران: من مهد بودم گفتن که مامان تصادف کرده دیگه منو نمیشناسه عمو چونهو اومد
چونهو:تهیونگ
تهیونگ:اومدید
چونهو:زنگ زدی چیشده؟
تهیونگ: بیا بشین بهت میگم
سوآ: خوبی خاله؟
بوران: ممنون خاله جون
سوآ: چیشده؟ ا/ت کجاست؟
تهیونگ: خوشگلم برو تو ماشین من میام
بوران: باشه
ده دقیقه بعد
چونهو: یعنی داداش احمقت خودشو جای تو زده؟
تهیونگ: اره از وقتی اومدم نمیدونم چیشده؟دارم دیوونه میشم
چونهو: سوآ گریه نکن بوران داره نگاه میکنه
سوآ: میخوام برم ا/ت رو ببینم
تهیونگ: تورو نمیشناسه
سوآ: یعنی حافظه از بچگیشو از دست داده؟
تهیونگ: اره اگه یادش بود که منو میشناخت
سوآ:وایی بوران چقدر سختی کشیده تو این چند روز
تهیونگ: ببخشید هیچکاری نمیتونستم کنم فقط به شما زنگ زدم
چونهو: این چه حرفیه
تهیونگ: الان میرم دکتر ا/ت رو ببینم میشه بوران با خودتون ببرید
چونهو: باشه
تهیونگ: بریم شما که با تاکسی اومدید بیاید با ماشین خودم بریم
چونهو: باشه
بوران: بابا
تهیونگ: جانم
بوران: عمو خیلی اذیتم کرد منو میزاشت تو اتاق تاریک بخوابم
تهیونگ: مامانت کجا میخوابید؟
چونهو: این چه سوالیه؟
بوران: مامان تو اتاق روبرو اتاق من میخوابید عمو طبقه بالا
چونهو: نگران نباش داداشت دیگه اینقدر عوضی نیست
سوآ: رسیدیم ممنون بوران خاله بیا
بوران: باشه
رفتم دکتر ا/ت رو ببینم
تهیونگ: سلام
👨🏻⚕️: سلام اقای کیم
تهیونگ: خوب هستید؟
👨🏻⚕️: ممنون
تهیونگ: چند روز پیش فک کنم همسرمو اوردن اینجا درسته؟
👨🏻⚕️: بله متاسفانه تصادف کرده بود
تهیونگ: حافظش چی؟
👨🏻⚕️: متاسفانه از دست داده بود ولی باید سعی کنی حافظش هرچه سریعتر برگرده تو که خودت میدونی چیکار کنی؟ ضربه محکمی به سرش وارد شده بود
تهیونگ: بله درسته
👨🏻⚕️: شنیدم ماموریت بودید؟
تهیونگ: بله
👨🏻⚕️: خیلیم خوب
تهیونگ: وقتتون رو نمیگیرم خدافظ
👨🏻⚕️: خدافظ
#فیک
#سناریو
تهیونگ: داری میگی ا/ت تصادف کرده حافظشو از دست داده و اولین نفری که یادش اومده تو بودی
تهجون: اره تهیونگ منم ناراحتم حتی بوران هم ناراحته
تهیونگ: امیدوارم به بوران تو این چند هفته بد نگذشته باشه که خودت میدونی میرم دنبالش واینکه ادرس و اسم دکتر ا/ت روبهم بگو
تهجون: بیمارستان خودته اقای سونگ بود
تهیونگ: به زودی برمیگردم
تهیونگ
روبروی مهد بوران ایستاده بودم بوران اومد
تهیونگ: بوران
بوران: بابا
تهیونگ: جانم عزیزم خوبی؟
بوران: خیلی دلم برات تنگ شده بود
تهیونگ: منم قربونت بشم راستی مامان چیشد؟
بوران: من مهد بودم گفتن که مامان تصادف کرده دیگه منو نمیشناسه عمو چونهو اومد
چونهو:تهیونگ
تهیونگ:اومدید
چونهو:زنگ زدی چیشده؟
تهیونگ: بیا بشین بهت میگم
سوآ: خوبی خاله؟
بوران: ممنون خاله جون
سوآ: چیشده؟ ا/ت کجاست؟
تهیونگ: خوشگلم برو تو ماشین من میام
بوران: باشه
ده دقیقه بعد
چونهو: یعنی داداش احمقت خودشو جای تو زده؟
تهیونگ: اره از وقتی اومدم نمیدونم چیشده؟دارم دیوونه میشم
چونهو: سوآ گریه نکن بوران داره نگاه میکنه
سوآ: میخوام برم ا/ت رو ببینم
تهیونگ: تورو نمیشناسه
سوآ: یعنی حافظه از بچگیشو از دست داده؟
تهیونگ: اره اگه یادش بود که منو میشناخت
سوآ:وایی بوران چقدر سختی کشیده تو این چند روز
تهیونگ: ببخشید هیچکاری نمیتونستم کنم فقط به شما زنگ زدم
چونهو: این چه حرفیه
تهیونگ: الان میرم دکتر ا/ت رو ببینم میشه بوران با خودتون ببرید
چونهو: باشه
تهیونگ: بریم شما که با تاکسی اومدید بیاید با ماشین خودم بریم
چونهو: باشه
بوران: بابا
تهیونگ: جانم
بوران: عمو خیلی اذیتم کرد منو میزاشت تو اتاق تاریک بخوابم
تهیونگ: مامانت کجا میخوابید؟
چونهو: این چه سوالیه؟
بوران: مامان تو اتاق روبرو اتاق من میخوابید عمو طبقه بالا
چونهو: نگران نباش داداشت دیگه اینقدر عوضی نیست
سوآ: رسیدیم ممنون بوران خاله بیا
بوران: باشه
رفتم دکتر ا/ت رو ببینم
تهیونگ: سلام
👨🏻⚕️: سلام اقای کیم
تهیونگ: خوب هستید؟
👨🏻⚕️: ممنون
تهیونگ: چند روز پیش فک کنم همسرمو اوردن اینجا درسته؟
👨🏻⚕️: بله متاسفانه تصادف کرده بود
تهیونگ: حافظش چی؟
👨🏻⚕️: متاسفانه از دست داده بود ولی باید سعی کنی حافظش هرچه سریعتر برگرده تو که خودت میدونی چیکار کنی؟ ضربه محکمی به سرش وارد شده بود
تهیونگ: بله درسته
👨🏻⚕️: شنیدم ماموریت بودید؟
تهیونگ: بله
👨🏻⚕️: خیلیم خوب
تهیونگ: وقتتون رو نمیگیرم خدافظ
👨🏻⚕️: خدافظ
#فیک
#سناریو
۳.۸k
۰۱ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.