چه خواهد شد
چه خواهد شد
پارت ۱۸
آخری رو پوشید و اومد بیرون از اتاق پرو...
ایلیا : نظرت؟
ملینا : من نمیدونم.....همشون خوب بودن......لباس خودته....خودت باید انتخاب کنی
ایلیا : لباسو من میپوشم ولی برای تو میپوشم.....اون سومیه خوب بود؟
ملینا : آره اون خیلی قشنگ بود
ایلیا : پس همونو برمیدارم
لباس رو حساب کرد و بر خلاف لباس من لباس اونو بهمون دادن ..... چون لباس اون کوچولو تر بود و بردنش راحت تر بود ولی لباس من نه.....
سوار ماشین شدیم و ایلیا لباسشو گذاشت عقب....شروع به رانندگی کرد ولی خیلی ترافیک بود......
ملینا : چرا تو مغازه اونجوری باهام حرف زدی؟
ایلیا : چی گفتم مگه؟عشقمی دیگه
ملینا : میشه دیگه اینطوری صدام نکنی؟
ایلیا : نع (با لج) میشه انقدر بی ذوق نباشی؟
ملینا : چجوری دقیقا؟ خودتو بزار جای من تا بفهمی چه حسی دارم
ایلیا : باشه....باشه...ببخشید
ملینا : بیا این فقط یه ازدواج کاری باشه....باشه؟
ایلیا : باشه....ولی....یادت نره که پیشرفت شرکت بابات دست منه....پس باید حواست باشه که من چی میخوام و چی نمیخوام.....قبلا هم راجبش بهت گفتم
یه هوف از سر کلافگی کشیدم
ملینا : این دیوونه کنندس.....
ایلیا : ببین ملینا من دوست دارم.....و بهت آسیب نمیرسونم و دوست ندارم اذیتت کنم...پس کاری نکن که کنترلمو از دست بدم
ملینا : باشه....میشه دیگه دربارش صحبت نکنیم؟
لباس ایلیا رو تو پست بعد میزارم ....... پارت بعد به شرط ۷ تا لایک و ۵ تا کامنت.....ناشناس هم پر کنید......دوستون دارم💕
پارت ۱۸
آخری رو پوشید و اومد بیرون از اتاق پرو...
ایلیا : نظرت؟
ملینا : من نمیدونم.....همشون خوب بودن......لباس خودته....خودت باید انتخاب کنی
ایلیا : لباسو من میپوشم ولی برای تو میپوشم.....اون سومیه خوب بود؟
ملینا : آره اون خیلی قشنگ بود
ایلیا : پس همونو برمیدارم
لباس رو حساب کرد و بر خلاف لباس من لباس اونو بهمون دادن ..... چون لباس اون کوچولو تر بود و بردنش راحت تر بود ولی لباس من نه.....
سوار ماشین شدیم و ایلیا لباسشو گذاشت عقب....شروع به رانندگی کرد ولی خیلی ترافیک بود......
ملینا : چرا تو مغازه اونجوری باهام حرف زدی؟
ایلیا : چی گفتم مگه؟عشقمی دیگه
ملینا : میشه دیگه اینطوری صدام نکنی؟
ایلیا : نع (با لج) میشه انقدر بی ذوق نباشی؟
ملینا : چجوری دقیقا؟ خودتو بزار جای من تا بفهمی چه حسی دارم
ایلیا : باشه....باشه...ببخشید
ملینا : بیا این فقط یه ازدواج کاری باشه....باشه؟
ایلیا : باشه....ولی....یادت نره که پیشرفت شرکت بابات دست منه....پس باید حواست باشه که من چی میخوام و چی نمیخوام.....قبلا هم راجبش بهت گفتم
یه هوف از سر کلافگی کشیدم
ملینا : این دیوونه کنندس.....
ایلیا : ببین ملینا من دوست دارم.....و بهت آسیب نمیرسونم و دوست ندارم اذیتت کنم...پس کاری نکن که کنترلمو از دست بدم
ملینا : باشه....میشه دیگه دربارش صحبت نکنیم؟
لباس ایلیا رو تو پست بعد میزارم ....... پارت بعد به شرط ۷ تا لایک و ۵ تا کامنت.....ناشناس هم پر کنید......دوستون دارم💕
۲.۸k
۲۹ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.