9 Part
وقتی نوشتنم تموم شد، کاغذ و همونجوری روی میز رها کردم و رفتم بخوابم. شاید فکر کنید که خیلی میخوابم ولی اینجوری نیست. این قرصای کوفتی باعث میشه همیشه خسته باشم. اگر هم نخورم که ... ترجیح میدم نصف روز رو خواب باشم تا دوباره تبدیل بشم به آدم دو سال پیش. کسی که توان تحمل ساده ترین چیزارو نداشت. الانم همینم ولی بازم خیلی بهتر از قبل.
...
از خواب بلند شدم. 8:00 صبح بود. دست و صورتم رو شستم و رفتم پایین. تهیونگ زودتر رفته بود. نشستم و صبحونمو خوردم. یکم که گذشت، شروع کردم به ورزش کردن. بعدش دوش گرفتم و رفتم داخل حیاط. ولی دیروز. دیگه نباید بهش فکر کنم. تموم شد.
...
از زبان تهیونگ:
هنوز داشتم به دیروز فکر میکردم. یعنی واقعا ا/ت الکی این حرف رو زد؟ حالا باید چیکار کنم؟ پوففف. جیمین اومد کنارم.
جیمین: چیشده تهیونگ؟
تهیونگ: ا/ت بهم گفت ازم خوشش نمیاد.
جیمین: درست توضیح بده ببینم.
داستان رو واسش توضیح دادم.
جیمین: نمیدونم واقعا.
تهیونگ: حالا ول کن. یه کاری میکنم بالاخره. راستی پرونده ها کجاست؟
جیمین: بیا همشون رو دیدم. مشکلی نبود.
تهیونگ: باشه. بزارشون اینجا. چه خبر از جی هون؟
جیمین: معلومه که داره فشار میخوره. واسه چهارمین بار دوم شده.
...
از زبان تهیونگ:
دیگه داشت شب میشد. با جیمین سوار ماشین شدیم و رسیدیم خونه.
سویچ رو دادم دست نگهبان تا بره پارکش کنه و رفتیم داخل. یه لیوان آب خنک خوردم. رفتیم طبقه بالا. خواستم یه سر به ا/ت بزنم. در اتاقشو زدم ولی جواب نداد. از خدمتکار که پرسیدم گفت داخله. بازم در زدم ولی جواب نداد. در قفل شده بود.
جیمین: نکنه چیزیش شده باشه؟
یکم از در دور شدم و محکم زدم به در دوبار اینکارو تکرار کردم تا در باز شد. سریع رفتم پیشش. خواب بود؟ دستمو گذاشتم روی پیشونیش. اینکه داره توی تب میسوزه!! کتمو اوردم و تنش کردم. همونطور بغلش کردم و رفتم بیرون.
جیمین: چیشده تهیونگ؟
تهیونگ: فکر کنم مریض شده. باید ببریمش بیمارستان.
جیمین: چرا دکترتو خبر نمیکنی؟
تهیونگ: الان سفره اینجا نیست. بخوایم به یه نفر دیگه بگیمم خیلی طول میکشه تا برسه. حالا چرا بحث میکنی؟ برو ماشین رو روشن کن.
جیمین: باشه بابا
...
وقتی رسیدیم، بغلش کردم و رفتیم داخل.
...
لایک
❤️
...
از خواب بلند شدم. 8:00 صبح بود. دست و صورتم رو شستم و رفتم پایین. تهیونگ زودتر رفته بود. نشستم و صبحونمو خوردم. یکم که گذشت، شروع کردم به ورزش کردن. بعدش دوش گرفتم و رفتم داخل حیاط. ولی دیروز. دیگه نباید بهش فکر کنم. تموم شد.
...
از زبان تهیونگ:
هنوز داشتم به دیروز فکر میکردم. یعنی واقعا ا/ت الکی این حرف رو زد؟ حالا باید چیکار کنم؟ پوففف. جیمین اومد کنارم.
جیمین: چیشده تهیونگ؟
تهیونگ: ا/ت بهم گفت ازم خوشش نمیاد.
جیمین: درست توضیح بده ببینم.
داستان رو واسش توضیح دادم.
جیمین: نمیدونم واقعا.
تهیونگ: حالا ول کن. یه کاری میکنم بالاخره. راستی پرونده ها کجاست؟
جیمین: بیا همشون رو دیدم. مشکلی نبود.
تهیونگ: باشه. بزارشون اینجا. چه خبر از جی هون؟
جیمین: معلومه که داره فشار میخوره. واسه چهارمین بار دوم شده.
...
از زبان تهیونگ:
دیگه داشت شب میشد. با جیمین سوار ماشین شدیم و رسیدیم خونه.
سویچ رو دادم دست نگهبان تا بره پارکش کنه و رفتیم داخل. یه لیوان آب خنک خوردم. رفتیم طبقه بالا. خواستم یه سر به ا/ت بزنم. در اتاقشو زدم ولی جواب نداد. از خدمتکار که پرسیدم گفت داخله. بازم در زدم ولی جواب نداد. در قفل شده بود.
جیمین: نکنه چیزیش شده باشه؟
یکم از در دور شدم و محکم زدم به در دوبار اینکارو تکرار کردم تا در باز شد. سریع رفتم پیشش. خواب بود؟ دستمو گذاشتم روی پیشونیش. اینکه داره توی تب میسوزه!! کتمو اوردم و تنش کردم. همونطور بغلش کردم و رفتم بیرون.
جیمین: چیشده تهیونگ؟
تهیونگ: فکر کنم مریض شده. باید ببریمش بیمارستان.
جیمین: چرا دکترتو خبر نمیکنی؟
تهیونگ: الان سفره اینجا نیست. بخوایم به یه نفر دیگه بگیمم خیلی طول میکشه تا برسه. حالا چرا بحث میکنی؟ برو ماشین رو روشن کن.
جیمین: باشه بابا
...
وقتی رسیدیم، بغلش کردم و رفتیم داخل.
...
لایک
❤️
۱۴.۸k
۱۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.