پارت29
پارت29
اسم رمان: صبر ایوب دارم(:
:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
بعد کلی سلام و اینا منو ارام با چشایی که چهارتا شده بود بهشون نگاه میکردیم اونم خودش ریخته بود پشماش مونده بوددد...وووووو
خلاصه کل صحبت کردیم و ملتم داشتم وست میرقصیدن یهو یع دستب حلوم دراز شد دیدم دایانه و گفت: افتخاره یه دور رقصو باهاتونو دارم؟
(نویسنده:معلومه که ارععععععغییبنمکجناااانمکیزرذ🥲🥲✨✨✨)
(السا:نویسنده مون تشنج کرد😂😂)
(نویسنده:یه جوری سگ ذوق شدم انگار به من درخواست داده😂)
اوکیو دادم و اونم یه دستشو گذاشت پشت کمرم و و شروع کردیم(نویسنده:وست مدرسه با رفیقم میرقصیم اینجوری😂😂😂🤝🤝)
تو چشام خیره شده بود و منم مهو چشاش شد بودو ناموسن چه چشای خوشگلی داره ... یهو سرشو اورد پایین و لاله گوشمو بوسید
(نویسنده:بقران الان من به جای اریسا من تشنج میکنم 🥲✨✨✨)
(السا: یا خداا عررررر)
با این کارش نزدیک بود بی هوش شم
قلبم تند تند خودشو به درو دیوار میزد
منم که مث لبو شده بودم😐😂🤝
اسم رمان: صبر ایوب دارم(:
:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
بعد کلی سلام و اینا منو ارام با چشایی که چهارتا شده بود بهشون نگاه میکردیم اونم خودش ریخته بود پشماش مونده بوددد...وووووو
خلاصه کل صحبت کردیم و ملتم داشتم وست میرقصیدن یهو یع دستب حلوم دراز شد دیدم دایانه و گفت: افتخاره یه دور رقصو باهاتونو دارم؟
(نویسنده:معلومه که ارععععععغییبنمکجناااانمکیزرذ🥲🥲✨✨✨)
(السا:نویسنده مون تشنج کرد😂😂)
(نویسنده:یه جوری سگ ذوق شدم انگار به من درخواست داده😂)
اوکیو دادم و اونم یه دستشو گذاشت پشت کمرم و و شروع کردیم(نویسنده:وست مدرسه با رفیقم میرقصیم اینجوری😂😂😂🤝🤝)
تو چشام خیره شده بود و منم مهو چشاش شد بودو ناموسن چه چشای خوشگلی داره ... یهو سرشو اورد پایین و لاله گوشمو بوسید
(نویسنده:بقران الان من به جای اریسا من تشنج میکنم 🥲✨✨✨)
(السا: یا خداا عررررر)
با این کارش نزدیک بود بی هوش شم
قلبم تند تند خودشو به درو دیوار میزد
منم که مث لبو شده بودم😐😂🤝
۷۷۸
۲۱ دی ۱۴۰۳