مافیا
تهیونگ: آیرا
آیرا:چیه
تهیونگ:انقدر غر نزن
آیرا:اگه تو اون در بی صاحب ببندی منم غر نمیزنم
تهیونگ :باشه ، از این به بعد در میبندم حالا پاشو بریم صبحونه بخوریم
آیرا:مگه تو نخوردی
تهیونگ:نه بیب، منتظر تو بودم
آیرا : یعنی چی که منتظر من بودی یعنی بدون صبحونه سیگار کشیدی نمیگی معدت اسیب میبینه چرا به فکر خودت نیستی اخه
تهیونگ: بزار بیدارشی بعد غر بزن
آیرا:من غر نمیزنم ، فقط نگران تو هستم
تهیونگ:باشه حالا بیا بریم صبحونه بخوریم
آیرا:خیلی خب باشه
با تهیونگ از اتاق بیرون رفتیم خانم چویی مثل همیشه میز چیده بود با هم سر میز نشسته بودیم که گوشی تهیونگ زنگ خورد
آیرا:کیه
تهیونگ:کوکه ، الو.. بله.......... باشه میام ......باشه ....خداحظ
آیرا:جای بایدبری
تهیونگ:چند تا محموله رسیده باید سر بزنم
آیرا: اما
تهیونگ:میدونم قول داد بودم امروز پیشت باشم اما باید برم
آیرا : ...
آیرا:چیه
تهیونگ:انقدر غر نزن
آیرا:اگه تو اون در بی صاحب ببندی منم غر نمیزنم
تهیونگ :باشه ، از این به بعد در میبندم حالا پاشو بریم صبحونه بخوریم
آیرا:مگه تو نخوردی
تهیونگ:نه بیب، منتظر تو بودم
آیرا : یعنی چی که منتظر من بودی یعنی بدون صبحونه سیگار کشیدی نمیگی معدت اسیب میبینه چرا به فکر خودت نیستی اخه
تهیونگ: بزار بیدارشی بعد غر بزن
آیرا:من غر نمیزنم ، فقط نگران تو هستم
تهیونگ:باشه حالا بیا بریم صبحونه بخوریم
آیرا:خیلی خب باشه
با تهیونگ از اتاق بیرون رفتیم خانم چویی مثل همیشه میز چیده بود با هم سر میز نشسته بودیم که گوشی تهیونگ زنگ خورد
آیرا:کیه
تهیونگ:کوکه ، الو.. بله.......... باشه میام ......باشه ....خداحظ
آیرا:جای بایدبری
تهیونگ:چند تا محموله رسیده باید سر بزنم
آیرا: اما
تهیونگ:میدونم قول داد بودم امروز پیشت باشم اما باید برم
آیرا : ...
۱۷۰
۰۸ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.