فیک کوک ( جدایی ناپذیر) ادامه پارت ۱۲
از زبان ا/ت
بردم دکتر با زور بردم توی اتاق دکتر
بعد از اینکه دکتر مایعنم کرد گفت : ریه هاتون عفونت کردن خیلی سرما دادین به داخل ریه هاتون
جونگ کوک گفت : خب چطوری خوب میشه ؟
دکتر گفت : یه سِرُم بزنه به علاوه یه آمپول بعد قرص هاش رو مصرف کنه
گفتم : آقای دکتر میشه آمپول و سِرُم نزنم.... یعنی فقط قرص بخورم
گفت : اگه بهبودی زودتر میخواین باید این کار رو انجام بدین
چشمام رو بستم و یه نفس عمیق کشیدم و گفتم : باشه قبوله
رفتیم بخش تزریقات روی تخت دراز کشیدم پرستار با سِرُم توی دستش اومد سمتم
جونگ کوک گفت : اصلا بهش نگاه نکن دستت رو بده به منو به من نگاه کن
همون کاری که گفت رو کردم
بالاخره از بیمارستان در اومدیم گفتم : اگر زحمتی نیست منو برسون خونه جونگسان گفت : اونجا میخوای بمونی ؟ گفتم : فعلا آره
گفت : اما اگر پیشه من باشی خیالم راحت تره گفتم : نه نمیشه با کلی چونو چرا قبول کرد رسوندم خونه جونگسان دستم رو بوسید و گفت : ا/ت خیلی دوست دارم گفتم : منم یه بوس هوایی براش فرستادم و پیاده شدم براش دست تکون دادم و رفت
منم زنگ در رو زدنم جونگجا خواهره جونگسان خونه بود در رو برام باز کرد تا شب کلی باهم غیبت کردیم امشبم قراره تو اتاق جونگجا بخوابم
از اونجایی که جونگجا تخت دو نفره داره قراره دوتایی بخوابیم رفتیم رو تخت دوتایی یهو صدای پیام گوشیم اومد برش داشتم جونگ کوک بود نوشته بود سلام عشقم چطوری
پیام رو به جونگجا نشون دادم ذوق کرده بود استرس گرفتم و گفتم : جونگجا من چی بنویسم گفت : امممم..... بنویس....من خوبم تو چطوری عزیزم
منم همین رو براش نوشتم کلی چت کردیم باهم تا جایی که جونگجا دیگه خوابش برد منم نوشتم عشقم من دیگه باید بخوابم فردا میبینمت به هم شب بخیر گفتیم و خوابیدم
بردم دکتر با زور بردم توی اتاق دکتر
بعد از اینکه دکتر مایعنم کرد گفت : ریه هاتون عفونت کردن خیلی سرما دادین به داخل ریه هاتون
جونگ کوک گفت : خب چطوری خوب میشه ؟
دکتر گفت : یه سِرُم بزنه به علاوه یه آمپول بعد قرص هاش رو مصرف کنه
گفتم : آقای دکتر میشه آمپول و سِرُم نزنم.... یعنی فقط قرص بخورم
گفت : اگه بهبودی زودتر میخواین باید این کار رو انجام بدین
چشمام رو بستم و یه نفس عمیق کشیدم و گفتم : باشه قبوله
رفتیم بخش تزریقات روی تخت دراز کشیدم پرستار با سِرُم توی دستش اومد سمتم
جونگ کوک گفت : اصلا بهش نگاه نکن دستت رو بده به منو به من نگاه کن
همون کاری که گفت رو کردم
بالاخره از بیمارستان در اومدیم گفتم : اگر زحمتی نیست منو برسون خونه جونگسان گفت : اونجا میخوای بمونی ؟ گفتم : فعلا آره
گفت : اما اگر پیشه من باشی خیالم راحت تره گفتم : نه نمیشه با کلی چونو چرا قبول کرد رسوندم خونه جونگسان دستم رو بوسید و گفت : ا/ت خیلی دوست دارم گفتم : منم یه بوس هوایی براش فرستادم و پیاده شدم براش دست تکون دادم و رفت
منم زنگ در رو زدنم جونگجا خواهره جونگسان خونه بود در رو برام باز کرد تا شب کلی باهم غیبت کردیم امشبم قراره تو اتاق جونگجا بخوابم
از اونجایی که جونگجا تخت دو نفره داره قراره دوتایی بخوابیم رفتیم رو تخت دوتایی یهو صدای پیام گوشیم اومد برش داشتم جونگ کوک بود نوشته بود سلام عشقم چطوری
پیام رو به جونگجا نشون دادم ذوق کرده بود استرس گرفتم و گفتم : جونگجا من چی بنویسم گفت : امممم..... بنویس....من خوبم تو چطوری عزیزم
منم همین رو براش نوشتم کلی چت کردیم باهم تا جایی که جونگجا دیگه خوابش برد منم نوشتم عشقم من دیگه باید بخوابم فردا میبینمت به هم شب بخیر گفتیم و خوابیدم
۱۳۶.۰k
۱۶ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.