part9
#part9
یک هفته بعد:
پناه-واییی واقعا چقد خواهرت باحال بوده
سایه-اره خیلی باحال بود
اون نبود من دق میکردم
پناه-منم همیشه دوست داشتم یه خواهر داشتم
سایه-خوب چرا به مامان بابات نمیگی
وقتی این سوال و ازش پرسیدم لبخندش کمرنگ شد
پناه-من مامان ندارم
سایه-عام ببخشید من نمیدونستم
پناه-مهم نیست
سایه-اگه ناراحت نمیشی چجوری مامانت و ازدست دادی
پناه-وقتی سه سالم بوده گم میشه
چند وقت بعدم جنازشو پیدا میکنن
سایه-اهان خدارحمتش نه
پناه-ممنون
سایه-بابات چرا ازدواج نکرده
بابات که خوشتیپ و خوشگل موقعیتشم زیاده بوده حتما
پناه-نمیدونم
سایه-نکنه تونزاشتی کلک
پناه-نهههه (باخنده)
سایه جون اینجارو اینطوری بکش بزار کمکت کنم
سایه-نقاشی خوبی هستیا
پناه-خیلی ممنون
این هنرم به مامانم رفته
سایه-دیگه چیات شبیه مامانت
پناه-خیلی چیزابابام همیشه برام تعریف میکنه
مثلا لحبازیم اینکه قیمه دوست دارم
اینکه قیمه دوست دارم
خیلی چیزاااا
پناه-وا یدیرم شد من دیگه برم بابام میاد دنبالم
سایه-بغلش کردم اوکی عزیزم مراقب خود باش
پناه-خداحافظ
خانم دبیری فعلا
دبیری-خدافظ قشنگم
سایه-خانم دبیری منم دیگه میرم
دبیری-فعلا عزیزم
سایه-سوار ماشین شدم
رفتم خونه
سلام
غزل-سلام
چطور بود
سایه-چی چطور بود
غزل-پناه دیگه
شایع-خوب بود
غزل معلومه که خوب میشه
اینهمه سال نبودی الان چرا یهویی مهم شده برات
غزل-نفس توکه میدونی برایی چی اینکارو کردم
سایه(همون نفس)-برای هرچیم بود ه از همون اول کارت اشتباه بود
اصلا غزل تاکی میخوای ادامه بدی من این دختره میبینم حالم بد میشه
عذاب وجدان میگیرم
اصلا ه چی بشه
این بچه توسن بدشه یهو تورو بیبنه
زندگیش داغون میشه
بیخالش شو غزل
نمیدونی چجوری تعریف میکرد که مامانش گم شده و مرده بابغش
یا چجوری باحسرت از داشتن خواهر برادر حرف میزد
غز-تویبار بزرگترین صدمه رو زدی به زندجگیش بیخیال اینسری شوو
غزل-بچمه نمیشه چرا نمیفهمی نمیشه
نفس-مننمیدونم طود تصمیمت بگیر خسته شدم من دیگه...
#mylost
#حامیم
یک هفته بعد:
پناه-واییی واقعا چقد خواهرت باحال بوده
سایه-اره خیلی باحال بود
اون نبود من دق میکردم
پناه-منم همیشه دوست داشتم یه خواهر داشتم
سایه-خوب چرا به مامان بابات نمیگی
وقتی این سوال و ازش پرسیدم لبخندش کمرنگ شد
پناه-من مامان ندارم
سایه-عام ببخشید من نمیدونستم
پناه-مهم نیست
سایه-اگه ناراحت نمیشی چجوری مامانت و ازدست دادی
پناه-وقتی سه سالم بوده گم میشه
چند وقت بعدم جنازشو پیدا میکنن
سایه-اهان خدارحمتش نه
پناه-ممنون
سایه-بابات چرا ازدواج نکرده
بابات که خوشتیپ و خوشگل موقعیتشم زیاده بوده حتما
پناه-نمیدونم
سایه-نکنه تونزاشتی کلک
پناه-نهههه (باخنده)
سایه جون اینجارو اینطوری بکش بزار کمکت کنم
سایه-نقاشی خوبی هستیا
پناه-خیلی ممنون
این هنرم به مامانم رفته
سایه-دیگه چیات شبیه مامانت
پناه-خیلی چیزابابام همیشه برام تعریف میکنه
مثلا لحبازیم اینکه قیمه دوست دارم
اینکه قیمه دوست دارم
خیلی چیزاااا
پناه-وا یدیرم شد من دیگه برم بابام میاد دنبالم
سایه-بغلش کردم اوکی عزیزم مراقب خود باش
پناه-خداحافظ
خانم دبیری فعلا
دبیری-خدافظ قشنگم
سایه-خانم دبیری منم دیگه میرم
دبیری-فعلا عزیزم
سایه-سوار ماشین شدم
رفتم خونه
سلام
غزل-سلام
چطور بود
سایه-چی چطور بود
غزل-پناه دیگه
شایع-خوب بود
غزل معلومه که خوب میشه
اینهمه سال نبودی الان چرا یهویی مهم شده برات
غزل-نفس توکه میدونی برایی چی اینکارو کردم
سایه(همون نفس)-برای هرچیم بود ه از همون اول کارت اشتباه بود
اصلا غزل تاکی میخوای ادامه بدی من این دختره میبینم حالم بد میشه
عذاب وجدان میگیرم
اصلا ه چی بشه
این بچه توسن بدشه یهو تورو بیبنه
زندگیش داغون میشه
بیخالش شو غزل
نمیدونی چجوری تعریف میکرد که مامانش گم شده و مرده بابغش
یا چجوری باحسرت از داشتن خواهر برادر حرف میزد
غز-تویبار بزرگترین صدمه رو زدی به زندجگیش بیخیال اینسری شوو
غزل-بچمه نمیشه چرا نمیفهمی نمیشه
نفس-مننمیدونم طود تصمیمت بگیر خسته شدم من دیگه...
#mylost
#حامیم
۲.۹k
۱۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.