Seven(part 5)
مچ دستش اسیر شد
" برو گمشو تو اتاقت ، تو میشی جایزه ی من!"
سعی کرد بغضش را قورت بدهد
" اما تو قول دادی ، من که کاری نکردم !"
پوزخند زد و جلو رفت
" میدونی ؟ مردا برای تو سر و دست میشکنن دختری که چشمای سبز وحشی داره و .... اوممم هنوز دست نخورده اس!"
چشمانش پر شد اما پایین نیامد
" جک ، قول دادی !"
"قول که قوله ، اما زبون تو آدم بشو نیست پس تورو از سر خودم باز میکنم اینطوری هم کلی پول به جیب
میزنم "
این انسان است ، اما بویی از انسانیت نبرده است
با کوبیدن شدن در روی صورتش ، روی زمین نیست
دستانش می لرزید ... نگران بود ؛ حاضر بود تا آخر عمر اینجا کار کند اما هرگز دست مردی بهش نخورد
'آخه من چه گناهی کردم؟ من فقط از حق اونا دفاع کردم خدایا... اینه عدالتت؟'
آرام اشک می ریخت ، ساعت ها روی زمین سرد نشست تا اینکه تکانی به خود داد و بلند شد
سمت اتاق جک قدم برداشت و با رسیدن به در اتاق نفس عمیق کشید و در زد
در را باز کرد و جلو رفت ، با صدایی که از ته چاه می آمد گفت :
" جک ، اگه منو بفروشی چقدر پول گیرت میاد؟"
ابرو های جک جفت شدن
" خیلی زیاد ، اونقدر که نمیتونی حساب کنی"
بغض بیخ گلوی خشکش چسبیده بود
" بقیه رو چقدر میفروشی؟"
" هر چی زیبا تر و ناب تر ، گرون تر؟!"
سرش پایین افتاد
" من و بفروش ، اما شرط دارم "
پوزخند صدا دار جک فضا را پر کرد
" فکر میکنی در شرایطی هستی که برای من شرط بذاری ؟"
مثل خودش پوزخند زد
" تو هم میدونی آخرین باری که منو فروختی چقدر کتک نوش جاش کردی
" برو گمشو تو اتاقت ، تو میشی جایزه ی من!"
سعی کرد بغضش را قورت بدهد
" اما تو قول دادی ، من که کاری نکردم !"
پوزخند زد و جلو رفت
" میدونی ؟ مردا برای تو سر و دست میشکنن دختری که چشمای سبز وحشی داره و .... اوممم هنوز دست نخورده اس!"
چشمانش پر شد اما پایین نیامد
" جک ، قول دادی !"
"قول که قوله ، اما زبون تو آدم بشو نیست پس تورو از سر خودم باز میکنم اینطوری هم کلی پول به جیب
میزنم "
این انسان است ، اما بویی از انسانیت نبرده است
با کوبیدن شدن در روی صورتش ، روی زمین نیست
دستانش می لرزید ... نگران بود ؛ حاضر بود تا آخر عمر اینجا کار کند اما هرگز دست مردی بهش نخورد
'آخه من چه گناهی کردم؟ من فقط از حق اونا دفاع کردم خدایا... اینه عدالتت؟'
آرام اشک می ریخت ، ساعت ها روی زمین سرد نشست تا اینکه تکانی به خود داد و بلند شد
سمت اتاق جک قدم برداشت و با رسیدن به در اتاق نفس عمیق کشید و در زد
در را باز کرد و جلو رفت ، با صدایی که از ته چاه می آمد گفت :
" جک ، اگه منو بفروشی چقدر پول گیرت میاد؟"
ابرو های جک جفت شدن
" خیلی زیاد ، اونقدر که نمیتونی حساب کنی"
بغض بیخ گلوی خشکش چسبیده بود
" بقیه رو چقدر میفروشی؟"
" هر چی زیبا تر و ناب تر ، گرون تر؟!"
سرش پایین افتاد
" من و بفروش ، اما شرط دارم "
پوزخند صدا دار جک فضا را پر کرد
" فکر میکنی در شرایطی هستی که برای من شرط بذاری ؟"
مثل خودش پوزخند زد
" تو هم میدونی آخرین باری که منو فروختی چقدر کتک نوش جاش کردی
۱۳.۶k
۰۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.