فیک 𝖒𝖞 𝖘𝖜𝖊𝖊𝖙 𝖑𝖔𝖛𝖊🐢 🙇🏻♀️🧶پارت ¹³
مونیکا « با اومدن راک و مرخص کردن همه ما ترسیدم بلایی سر ملکه بیارن برای همین رفتم تا به امپراطور اطلاع بدم... اما نگهبان ها تا پایان جلسه نزاشتن... با اتمام جلسه سریع رفتم داخل... سرورم
جیهوپ « اینجا چیکار میکنی؟ چرا اینقدر پریشونی؟
مونیکا « راک به دیدن ملکه رفته و همه خدمه رو مرخص کرده... نگران ایشونم چون....
راوی « سرش رو پایین انداخت و ادامه نداد اما جیهوپ و به خصوص کوک فهمیدن چی شده... مونیکا قبلا دستیار ماریا بود و با چشم های خودش شاهد تمام پیچ و خم در آخر مرگ بانوش بود ... دلش نمیخواست بلایی که سر ماریا اومد سر لیندا بیاد....
کوک « جیهوپ تا کی میخواهی اینقدر به لیندا بی محلی کنی؟
جیهوپ « تو دخالت نکن
کوک « چرا نمیفهمی من اومدن به قصر و مرور تمام اون خاطرات لعنتی رو به جون خریدم تا تو اشتباه منو نکنی... دقیقا اتفاقات چهار سال پیش دارن تکرار میشن.. حتی اگه تو بخواهی ساکت بمونی من نمیتونم... نمیزارم سرنوشت لیندا هم مثل ماریا پایان تلخی داشته باشه
جیهوپ « بسه کوک .. فکر میکنی اونقدر سنگ دلم که جون لیندا برام بی ارزشه؟ احمق میخوام از جفتتون محافظت کنم... کافیه ذره ای علاقه به لیندا نشون بدم اون موقع راک زندگی رو براش جهنم میکنه همین الانم به خاطر نزدیکی تو بهش ممکنه ازش بخواد ما رو مسموم کنه کاری که از ماریا خواست ... اگه بهش نزدیک باشیم شرایط رو برای راک فراهم کردیم
کوک « چه ربطی داره
جیهوپ « لعنتی بیخیال
سوفیا « پس اون گرگی که میخواستی رام کنم لیندا بود نه؟.... لیندا راک چی ازت خواسته؟
لیندا « هان.... خب هیچی
راوی « راک به لیندا گفته بود اگه چیزی راجب نقشه اش به کسی بگه اول مادرش رو میکشه
سوفیا « میدونم در ازای زندگی من ازت چیزی خواسته اما لطفا به من فکر نکن ... لیندا اگه بلایی سر امپراطور یا شاهزاده بیاد زندگی تو به خطر میفته... ازت خواهش میکنم به حرف راک گوش نکن حتی اگه تاوانش مرگ من باشه ... من زندگی خودمو کردم و تنها از یه چیز پشیمونم اونم اینه که نتونستم تو رو از دست راک نجات بدم ..
لیندا « ما ..در...هق
سوفیا « دوست ندارم راک منو بکشه پس تو این کار رو بکن
لیندا « چی میگی مادر
سوفیا « اگه من نباشم دیگه راک اهرم فشاری نداره گوش کن
راوی « راک یکی از جاسوس هاشو گزاشته بود تا مراقب لیندا و سوفیا باشن... با شنیدن صحبت های سوفیا سریع خودشو به راک رسوند
جاسوس « اربابببب
راک « چی شده؟
جاسوس « سوفیا از لیندا خواست اونو بکشه
راک « یعنی چی؟؟ زود باش آماده شو نمیزارم یه زن نقشه هامو خراب کنه
لیندا « به خنجری که مادرم بهم داده بود زل زده بودم و عین ابر بهار اشک میریختم... م.. من نمیتونم ... خواهش میکنم بیا فرار کنیم
راوی « سوفیا لبخند مهربونی زد
جیهوپ « اینجا چیکار میکنی؟ چرا اینقدر پریشونی؟
مونیکا « راک به دیدن ملکه رفته و همه خدمه رو مرخص کرده... نگران ایشونم چون....
راوی « سرش رو پایین انداخت و ادامه نداد اما جیهوپ و به خصوص کوک فهمیدن چی شده... مونیکا قبلا دستیار ماریا بود و با چشم های خودش شاهد تمام پیچ و خم در آخر مرگ بانوش بود ... دلش نمیخواست بلایی که سر ماریا اومد سر لیندا بیاد....
کوک « جیهوپ تا کی میخواهی اینقدر به لیندا بی محلی کنی؟
جیهوپ « تو دخالت نکن
کوک « چرا نمیفهمی من اومدن به قصر و مرور تمام اون خاطرات لعنتی رو به جون خریدم تا تو اشتباه منو نکنی... دقیقا اتفاقات چهار سال پیش دارن تکرار میشن.. حتی اگه تو بخواهی ساکت بمونی من نمیتونم... نمیزارم سرنوشت لیندا هم مثل ماریا پایان تلخی داشته باشه
جیهوپ « بسه کوک .. فکر میکنی اونقدر سنگ دلم که جون لیندا برام بی ارزشه؟ احمق میخوام از جفتتون محافظت کنم... کافیه ذره ای علاقه به لیندا نشون بدم اون موقع راک زندگی رو براش جهنم میکنه همین الانم به خاطر نزدیکی تو بهش ممکنه ازش بخواد ما رو مسموم کنه کاری که از ماریا خواست ... اگه بهش نزدیک باشیم شرایط رو برای راک فراهم کردیم
کوک « چه ربطی داره
جیهوپ « لعنتی بیخیال
سوفیا « پس اون گرگی که میخواستی رام کنم لیندا بود نه؟.... لیندا راک چی ازت خواسته؟
لیندا « هان.... خب هیچی
راوی « راک به لیندا گفته بود اگه چیزی راجب نقشه اش به کسی بگه اول مادرش رو میکشه
سوفیا « میدونم در ازای زندگی من ازت چیزی خواسته اما لطفا به من فکر نکن ... لیندا اگه بلایی سر امپراطور یا شاهزاده بیاد زندگی تو به خطر میفته... ازت خواهش میکنم به حرف راک گوش نکن حتی اگه تاوانش مرگ من باشه ... من زندگی خودمو کردم و تنها از یه چیز پشیمونم اونم اینه که نتونستم تو رو از دست راک نجات بدم ..
لیندا « ما ..در...هق
سوفیا « دوست ندارم راک منو بکشه پس تو این کار رو بکن
لیندا « چی میگی مادر
سوفیا « اگه من نباشم دیگه راک اهرم فشاری نداره گوش کن
راوی « راک یکی از جاسوس هاشو گزاشته بود تا مراقب لیندا و سوفیا باشن... با شنیدن صحبت های سوفیا سریع خودشو به راک رسوند
جاسوس « اربابببب
راک « چی شده؟
جاسوس « سوفیا از لیندا خواست اونو بکشه
راک « یعنی چی؟؟ زود باش آماده شو نمیزارم یه زن نقشه هامو خراب کنه
لیندا « به خنجری که مادرم بهم داده بود زل زده بودم و عین ابر بهار اشک میریختم... م.. من نمیتونم ... خواهش میکنم بیا فرار کنیم
راوی « سوفیا لبخند مهربونی زد
۷۱.۵k
۲۶ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.