𝙿𝚊𝚛𝚝¹²
𝚆𝚒𝚕𝚍 𝚛𝚘𝚜𝚎🌹
جیهوپ: چرا نمیخوری
ا/ت: اشتها ندارم
جیهوپ: حالت خوبه؟
ا/ت: نه خیلی ، من میرم بخوام
جیهوپ: باشه برو ، منم الان میام
راوی: ا/ت رفت اتاق و جیهوپ ظرفارو جمع کرد شست و وقتی کارش تموم شد رفت اتاق.
در اتاقو باز کرد دید ا/ت دراز کشیده.
رفت سمت تخت و اونم کنار ا/ت دارز کشید و بغلش کرد
جیهوپ: گرسنه نیستی؟
ا/ت: نه
جیهوپ: اگه حالت خوب نیست میخوای بگم دکتر بیاد
ا/ت: نه نمیخواد خوبم
راوی: جیهوپ ا/تو بوسید و بعد خوابیدن.
................
فردا صبح......
ا/ت ویو: از خواب پاشدم و دیدم که جیهوپ نیست حتما رفته سرکار.
رفتم دستشویی و دست و صورتمو شستم و بعدش رفتم تا یه چیزی بخورم بر عکس دیشب الان میلم به غذا زیاد شده بود.
رفتم یه چیزی خوردم و بعدش رو مبل دراز کشیدم و خودمو مشغول کردم. بعد چند دقیقه حالم بد شد و رفتم دست شویی.
از دستشویی که برگشتم رفتم تا تاریخ انقضای شیری که خورده بودمو چک کنم.
در یخچالو باز کردم و پاکت شیرو از توی یخچال برداشتم و تاریخشو نگا کردم اما هنوز وقت داشت.
طی روز چند بار حالم بد شد.
رنگم پریده بود و احساس خسته گی میکردم دیگه به آخرین چیزی که احتمال میدادم رسیدم.
نکنه حامله باشم.
ساعت ۵ بعد از ظهر بود. حاظر شدم و از خونه زدم بیرون و از نزدیک ترین دارو خونه چند تا تست بارداری گرفتم (بیبی چک) و اومدم خونه.
بعد از اینکه لباسامو عوض کردم رفتم تا تستو انجام بدم.
اولین بیبی چک مثبت در اومد ولی به همون یه دونه قانع نشدم و دوتایه دیگه تست دادم ، بله اونام مثبت بودن .
از خوشحالی داشتم بال درمیوردم. و دل تو دلم نبود که زود تر هوسوک از سرکار بیاد و بهش بگم.
چند ساعت بعد.....
بلخره شب شد و هوسوک از سرکار اومد. زنگ درو زد و رفتم درو باز کردم.
ا/ت: سلاااام
جیهوپ: سلام ، چرا نفس نفس میزنی.
ا/ت: امممم ، نمیدونم
جیهوپ: اجازه میدی بیام تو😂
ا/ت: او.. آره بیا😅
راوی: جیهوپ رفت نشست رو مبل و ا/تم نشست کنارش.
ا/ت: امممم
جیهوپ: چیزی میخوای بگی
ا/ت: راستش یه چیزی میخوام بگم فک کنم خوشحال شی
جیهوپ: خب منتظرم
ا/ت: قراره باباشی عشقمممم.
جیهوپ: چقد خوب....وایسا چییییی
ا/ت:😊😂
جیهوپ: عرررررررر سانشاین سوم تو راهه
راوی: جیهوپ بدون معطلی ا/تو بغل کرد و بوس بارونش کرد.
•ادامه دارد•
▪︎ رز وحشی▪︎
جیهوپ: چرا نمیخوری
ا/ت: اشتها ندارم
جیهوپ: حالت خوبه؟
ا/ت: نه خیلی ، من میرم بخوام
جیهوپ: باشه برو ، منم الان میام
راوی: ا/ت رفت اتاق و جیهوپ ظرفارو جمع کرد شست و وقتی کارش تموم شد رفت اتاق.
در اتاقو باز کرد دید ا/ت دراز کشیده.
رفت سمت تخت و اونم کنار ا/ت دارز کشید و بغلش کرد
جیهوپ: گرسنه نیستی؟
ا/ت: نه
جیهوپ: اگه حالت خوب نیست میخوای بگم دکتر بیاد
ا/ت: نه نمیخواد خوبم
راوی: جیهوپ ا/تو بوسید و بعد خوابیدن.
................
فردا صبح......
ا/ت ویو: از خواب پاشدم و دیدم که جیهوپ نیست حتما رفته سرکار.
رفتم دستشویی و دست و صورتمو شستم و بعدش رفتم تا یه چیزی بخورم بر عکس دیشب الان میلم به غذا زیاد شده بود.
رفتم یه چیزی خوردم و بعدش رو مبل دراز کشیدم و خودمو مشغول کردم. بعد چند دقیقه حالم بد شد و رفتم دست شویی.
از دستشویی که برگشتم رفتم تا تاریخ انقضای شیری که خورده بودمو چک کنم.
در یخچالو باز کردم و پاکت شیرو از توی یخچال برداشتم و تاریخشو نگا کردم اما هنوز وقت داشت.
طی روز چند بار حالم بد شد.
رنگم پریده بود و احساس خسته گی میکردم دیگه به آخرین چیزی که احتمال میدادم رسیدم.
نکنه حامله باشم.
ساعت ۵ بعد از ظهر بود. حاظر شدم و از خونه زدم بیرون و از نزدیک ترین دارو خونه چند تا تست بارداری گرفتم (بیبی چک) و اومدم خونه.
بعد از اینکه لباسامو عوض کردم رفتم تا تستو انجام بدم.
اولین بیبی چک مثبت در اومد ولی به همون یه دونه قانع نشدم و دوتایه دیگه تست دادم ، بله اونام مثبت بودن .
از خوشحالی داشتم بال درمیوردم. و دل تو دلم نبود که زود تر هوسوک از سرکار بیاد و بهش بگم.
چند ساعت بعد.....
بلخره شب شد و هوسوک از سرکار اومد. زنگ درو زد و رفتم درو باز کردم.
ا/ت: سلاااام
جیهوپ: سلام ، چرا نفس نفس میزنی.
ا/ت: امممم ، نمیدونم
جیهوپ: اجازه میدی بیام تو😂
ا/ت: او.. آره بیا😅
راوی: جیهوپ رفت نشست رو مبل و ا/تم نشست کنارش.
ا/ت: امممم
جیهوپ: چیزی میخوای بگی
ا/ت: راستش یه چیزی میخوام بگم فک کنم خوشحال شی
جیهوپ: خب منتظرم
ا/ت: قراره باباشی عشقمممم.
جیهوپ: چقد خوب....وایسا چییییی
ا/ت:😊😂
جیهوپ: عرررررررر سانشاین سوم تو راهه
راوی: جیهوپ بدون معطلی ا/تو بغل کرد و بوس بارونش کرد.
•ادامه دارد•
▪︎ رز وحشی▪︎
۵۷.۸k
۱۴ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.