درگیرِ مافیاها
پارت ۲۴ :
از زبان ا/ت : دیگه دم صبح ساعت ۴ بود که گفتم : تهیونگ کسی نباید بفهمه تو اتاق منی بهتر نیس بری؟
تهیونگ: نمیشه تو اتاق تو بخوابم ؟
ا/ت : معلومه که نمیشه میخوای بفهمن؟
بعد با دستم روی سینش گذاشتم و به طرف در هلش دادم که بره اونم همش میگفت: فقط یکم دیگه بمونم
قول میدم قبل بیدار شدن بقیه برگردم اتاقم
ا/ت : من میخوام بخوابم تهیونگ ولی تا تو توی اتاقمی امنیت ندارم برو لطفا
تهیونگ: خیله خب باشه الان میرم ولی فک نکنی از دستم دررفتی هااا من بازم برمیگردم...
بلاخره مجبورش کردم بی سر صدا تا کسی بیدار نشده از اتاقم بره بیرون خودمم رفتم گرفتم خوابیدم وحشتناک خسته بودم اما حس عالی ای داشتم .
از زبان تهیونگ: توی اتاقم که اومدم سرم خیلی درد میکرد بخاطر زیاده روی توی الکل بود حتی نتونستم لباسامو عوض کنم فقط کتمو درآوردم حتی کفشامم در نیاوردم همونجوری خودمو انداختم رو تخت و خوابیدم ....
از زبان جونگکوک: با اینکه دیشب ساعت ۲ خوابیدم ولی عادت داشتم صبح زود بیدار شم ساعت ۷:۳۰ بود رفتم صورتمو شستم که بعدش برم صبحانه بخورم چون امروز منو تهیونگ خیلی کار داشتیم از اتاق اومدم بیرون رفتم پایین دیدم عمو ایل سوک تنها نشسته سر میز گفتم : سلام عمو صبح بخیر
ایل سوک: سلام جونگکوک صبح توام بخیر پسرم پس تهیونگ کو؟ نکنه هنوز بیدار نشده
جونگکوک: دیشب با هم نشستیم نوشیدنی خوردیم اون همیشه بعد خوردن الکل سردرد میگیره احتمالا نتونسته خوب بخوابه از سردرد
ایل سوک : برو بیدارش کن تا یه دوش بگیره حالش خوب بشه
جونگکوک:
رفتم تهیونگو بیدار کنم هرچی در زدم انگار نه انگار؛ رفتم تو دیدم با همون لباسای دیشب خوابیده اونم تهیونگی که تا کامل لخت نمیشد نمیتونست بخوابه رفتم کنار تختش نشستم که با دیدن سر و وضعش خندم گرفت زدم رو شونش گفتم تهیونگ پاشو وگرنه این پارچ آب کنارتو میریزم رو سرت
تهیونگ با چشای بسته گفت: جونگکوک برو بیرون بزار بخوابم؛ دیدم بیدار نمیشه منم شروع کردم به کرم ریزی: میگم تهیونگ تو یه مافیای واقعی هستی
تهیونگ با صدای خواب آلود و گرفته ای گفت : چطور؟
جونگکوک: آخه یه مافیا شبا بیدار میمونه کارای اصلیشو میکنه و روزا کار خاصی نمیکنه کسی شک نکنه
تهیونگ: باز داری چرت میگی سر صبحی برو بیرون
جونگکوک: آخه انگار وقتی من رفتم خوابیدم تو تازه تو تاریکی شروع به فعالیت کردی
تهیونگ مثل برق گرفته ها پرید هوا و با زحمت یه چشمشو باز کرد گفت یعنی چی ؟ ... چه فعالیتی ؟
جونگکوک: با دیدن این حرکتش زدم زیر خنده و گفتم به به صبحت بخیر چه دوماد داغونی
تهیونگ: مزخرف نگو ببینم منظورت چی بود؟
جونگکوک: با خنده انگشت شستمو گوشه لبش کشیدمو گفتم این رژ لبو میگم
تهیونگ: 😬😬😬😬دستشو گوشه لبش کشیدو ...
شرط: ۵۰لایک
از زبان ا/ت : دیگه دم صبح ساعت ۴ بود که گفتم : تهیونگ کسی نباید بفهمه تو اتاق منی بهتر نیس بری؟
تهیونگ: نمیشه تو اتاق تو بخوابم ؟
ا/ت : معلومه که نمیشه میخوای بفهمن؟
بعد با دستم روی سینش گذاشتم و به طرف در هلش دادم که بره اونم همش میگفت: فقط یکم دیگه بمونم
قول میدم قبل بیدار شدن بقیه برگردم اتاقم
ا/ت : من میخوام بخوابم تهیونگ ولی تا تو توی اتاقمی امنیت ندارم برو لطفا
تهیونگ: خیله خب باشه الان میرم ولی فک نکنی از دستم دررفتی هااا من بازم برمیگردم...
بلاخره مجبورش کردم بی سر صدا تا کسی بیدار نشده از اتاقم بره بیرون خودمم رفتم گرفتم خوابیدم وحشتناک خسته بودم اما حس عالی ای داشتم .
از زبان تهیونگ: توی اتاقم که اومدم سرم خیلی درد میکرد بخاطر زیاده روی توی الکل بود حتی نتونستم لباسامو عوض کنم فقط کتمو درآوردم حتی کفشامم در نیاوردم همونجوری خودمو انداختم رو تخت و خوابیدم ....
از زبان جونگکوک: با اینکه دیشب ساعت ۲ خوابیدم ولی عادت داشتم صبح زود بیدار شم ساعت ۷:۳۰ بود رفتم صورتمو شستم که بعدش برم صبحانه بخورم چون امروز منو تهیونگ خیلی کار داشتیم از اتاق اومدم بیرون رفتم پایین دیدم عمو ایل سوک تنها نشسته سر میز گفتم : سلام عمو صبح بخیر
ایل سوک: سلام جونگکوک صبح توام بخیر پسرم پس تهیونگ کو؟ نکنه هنوز بیدار نشده
جونگکوک: دیشب با هم نشستیم نوشیدنی خوردیم اون همیشه بعد خوردن الکل سردرد میگیره احتمالا نتونسته خوب بخوابه از سردرد
ایل سوک : برو بیدارش کن تا یه دوش بگیره حالش خوب بشه
جونگکوک:
رفتم تهیونگو بیدار کنم هرچی در زدم انگار نه انگار؛ رفتم تو دیدم با همون لباسای دیشب خوابیده اونم تهیونگی که تا کامل لخت نمیشد نمیتونست بخوابه رفتم کنار تختش نشستم که با دیدن سر و وضعش خندم گرفت زدم رو شونش گفتم تهیونگ پاشو وگرنه این پارچ آب کنارتو میریزم رو سرت
تهیونگ با چشای بسته گفت: جونگکوک برو بیرون بزار بخوابم؛ دیدم بیدار نمیشه منم شروع کردم به کرم ریزی: میگم تهیونگ تو یه مافیای واقعی هستی
تهیونگ با صدای خواب آلود و گرفته ای گفت : چطور؟
جونگکوک: آخه یه مافیا شبا بیدار میمونه کارای اصلیشو میکنه و روزا کار خاصی نمیکنه کسی شک نکنه
تهیونگ: باز داری چرت میگی سر صبحی برو بیرون
جونگکوک: آخه انگار وقتی من رفتم خوابیدم تو تازه تو تاریکی شروع به فعالیت کردی
تهیونگ مثل برق گرفته ها پرید هوا و با زحمت یه چشمشو باز کرد گفت یعنی چی ؟ ... چه فعالیتی ؟
جونگکوک: با دیدن این حرکتش زدم زیر خنده و گفتم به به صبحت بخیر چه دوماد داغونی
تهیونگ: مزخرف نگو ببینم منظورت چی بود؟
جونگکوک: با خنده انگشت شستمو گوشه لبش کشیدمو گفتم این رژ لبو میگم
تهیونگ: 😬😬😬😬دستشو گوشه لبش کشیدو ...
شرط: ۵۰لایک
۲۳.۴k
۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.