رمان ماه تاریک پارت ۸
سینا:صدف خیلی کارش خوبع وکامرانم خیلی خوبه ولی بقیمون شوتیم
صدف:واییی چقدر حرف میزنی ببند اون گالرو دیگه خب دانیال میای تو گروهمون یا نه؟
دانیال:اوه اوه این همیشه اعصاب نداره
صدف:کجاشو دیدی
کامران:بسه دیگه خب بریم زود تر کارگاه وسایل خوبو با میز خوبو برداریم تا کسی نرفته
اکیپی همه میزا بلند شدن ولی چون صدف پاش مجروح بود خیلی نمستونست بدو عه
صدف:ببخشید بچه ها پام درد میکنه
سینا:اشکالی نداره من نسیمو فرستادم جا بگیره
دنیال:میخوای کولت کنم احساس میکنم خیلی درد داره
صدف:نه نه نه خودم میرم
کامران:صدف خیلی منگلی......به صورت گهواره ای بلندش کردم
صدف:دیوونه ای ول کن منو بابا حالم خوبه
کامران:زر نزن 🙂
+گمشوووو منو بزار پایینننن
-نه نه نهههه
سینا:بسه دیگه چطونه
صدف:میشه بگی بزارتم زمین
کامران:نه دیگه رسیدیم دیگه
صدف:اههههه.......وقتی به دانیال نگا کردم دیدم از خنده قرمز شدهههه و اون موقع صگ شدم.....به چی میخندی
دانیال:خیلی جالبید
سینا:شت ااا میگم صدف گشنته
+نه ببند کار دارم...
-خوابت میاد
+گفتم نهههه
-هدفونت کو؟
+اینجاس
-بزارتو گوشت بدووووو
+اوکی چرا انقدر ترسناک شدی
دانیال:چیشده؟
-صدف اگه اعصابش خورد بشه حار میشه نباید سر به سرش بزاریم
کامران:اوکی صدف خانم ایستگاه اخره پیاده شوید
+مرسی خب نسیم کدومو برداشتی؟
-چهارمی
دانیال:خوبه دم پنجرس
نسیم:خب میگم اقا دانیال شما برادر دارید
+جان؟
-برادر خواهر اینا
+اها اره یه خواهر کوچیک تر دارم
صدف:وای این اومد
صدف:واییی چقدر حرف میزنی ببند اون گالرو دیگه خب دانیال میای تو گروهمون یا نه؟
دانیال:اوه اوه این همیشه اعصاب نداره
صدف:کجاشو دیدی
کامران:بسه دیگه خب بریم زود تر کارگاه وسایل خوبو با میز خوبو برداریم تا کسی نرفته
اکیپی همه میزا بلند شدن ولی چون صدف پاش مجروح بود خیلی نمستونست بدو عه
صدف:ببخشید بچه ها پام درد میکنه
سینا:اشکالی نداره من نسیمو فرستادم جا بگیره
دنیال:میخوای کولت کنم احساس میکنم خیلی درد داره
صدف:نه نه نه خودم میرم
کامران:صدف خیلی منگلی......به صورت گهواره ای بلندش کردم
صدف:دیوونه ای ول کن منو بابا حالم خوبه
کامران:زر نزن 🙂
+گمشوووو منو بزار پایینننن
-نه نه نهههه
سینا:بسه دیگه چطونه
صدف:میشه بگی بزارتم زمین
کامران:نه دیگه رسیدیم دیگه
صدف:اههههه.......وقتی به دانیال نگا کردم دیدم از خنده قرمز شدهههه و اون موقع صگ شدم.....به چی میخندی
دانیال:خیلی جالبید
سینا:شت ااا میگم صدف گشنته
+نه ببند کار دارم...
-خوابت میاد
+گفتم نهههه
-هدفونت کو؟
+اینجاس
-بزارتو گوشت بدووووو
+اوکی چرا انقدر ترسناک شدی
دانیال:چیشده؟
-صدف اگه اعصابش خورد بشه حار میشه نباید سر به سرش بزاریم
کامران:اوکی صدف خانم ایستگاه اخره پیاده شوید
+مرسی خب نسیم کدومو برداشتی؟
-چهارمی
دانیال:خوبه دم پنجرس
نسیم:خب میگم اقا دانیال شما برادر دارید
+جان؟
-برادر خواهر اینا
+اها اره یه خواهر کوچیک تر دارم
صدف:وای این اومد
۲.۴k
۳۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.