دلهره
# دلهره
part 91
ویو تهیونگ
اروم از خواب بیدار شدم نوئل در معصوم ترین حالت خواب بود دیشب خیلی ترسیده بود حقم داشت
یکی یکی داره اتفاقات گذشته براش باز گو میشه اما چجور میتونم بهش کمک کنم
چجوری میتونم جلوی این اتفاقات رو بگیرم
موهاشو اروم نوازش کردم که چشماشو اروم باز کرد
با دیدنم لبخندی روی لباش نشست
_ من میرم یه چیزی درست کنم بخوریم تو هم بیا پایین
_ باشه
از اتاق خارج شدم و به سمت اشپز خونه رفتم چشمم به لیوان ابی خورد که روی کابینت بود برش داشتم و داخل ظرف شویی انداختمش به سمت یخچال رفتم چندتا چیز برداشتم تا یه چیزی برای صبحانه درست کنم
تقریبا یه ربع ساعتی گذشته بود یعنی نوئل کجا مونده صبحانه هی که درست کردمو روی میز صبحانه گذاشتم
به سمت اتاق رفتم در اتاق رو که باز کردم با نوئل رو به رو شدم که جلوی اینه وایساده بود و داشت موهاش رو میبست
با دیدنم سریع به سمتم اومد
و بغلم کرد یکم جا خوردم ولی خب متقابل بغلش کردم
اروم توی گوشش زمزمه کردم
_نمیخوای که بریم پایین
_ چرا ولی صبر کن میخوای یکم دیگه تو بغلت باشم
چند دقیقه ای میشد که منو بغل کرده بود
کم کم از من جدا شد و دستمو با دستای ظریفش گرفت
با لبخندی رو به من گفت
_ حالا بیا بریم پایین
باهم به سمت اشپز خونه رفتیم
با میز صبحانه ای که دید به سمتمبرگشت
_ ممنون فکر کنم خیلی براشون وقت گذاشته باشی باید خیلی خوشمزه باشن
ویو نوئل
بعد از خوردن صبحانه میز رو جمع کردم و شروع کردم به شستن ظرف ها
این چند روز تموم کار ها رو تهیونگ انجام میداد
البته تو این فاصله باز کنارم وایساده بود و ظرفایی که میشستم رو خشک میکرد و میزاشت سر جاش
بعد از شستن ظرفا روی کاناپه خودمو پرت کردم و مشغول تماشای تلوزیون شدم اما بیشتر توی افکارم درگیر بودم و هی خواب دیشبم رو برای خودم مرور میکردم
ولی نمی تونستم بگم که اون فقط یه خواب بوده
شاید باز یه اخطار بوده
من حتی اونو تا حالا ندیده بودم
یعنی میخواسته منو بترسونه
یا تهدیدم کنه
اما خانم هه یبار گفت که اونا از ترس تغذیه میکنن شاید فقط میخواسته منو بترسونه تا قدرتش برای نابود کردن ما بیشتر باشه
هزاران فکر توی ذهنم میگذشت
یعنی اخر این داستان چی میشه
اخر این داستان قراره شاد باشه یا قراره یه پایان غمگین داشته باشیم
قراره سرنوشت این داستان چجوری باشه
اما دقیقا مقصر این داستان کیه
کی بود که باعث اینا شد
کی بود که شروع کننده ی این داستان بود شاید جینا شاید اگه جینا نبود هیج کدوم از اینا هم نبود
شاید اگه جینا اون روز منو به اون خونه متروکه نمیبرد منم قرار نبود اینجوری هر روزم رو با ترس بگذرونم
part 91
ویو تهیونگ
اروم از خواب بیدار شدم نوئل در معصوم ترین حالت خواب بود دیشب خیلی ترسیده بود حقم داشت
یکی یکی داره اتفاقات گذشته براش باز گو میشه اما چجور میتونم بهش کمک کنم
چجوری میتونم جلوی این اتفاقات رو بگیرم
موهاشو اروم نوازش کردم که چشماشو اروم باز کرد
با دیدنم لبخندی روی لباش نشست
_ من میرم یه چیزی درست کنم بخوریم تو هم بیا پایین
_ باشه
از اتاق خارج شدم و به سمت اشپز خونه رفتم چشمم به لیوان ابی خورد که روی کابینت بود برش داشتم و داخل ظرف شویی انداختمش به سمت یخچال رفتم چندتا چیز برداشتم تا یه چیزی برای صبحانه درست کنم
تقریبا یه ربع ساعتی گذشته بود یعنی نوئل کجا مونده صبحانه هی که درست کردمو روی میز صبحانه گذاشتم
به سمت اتاق رفتم در اتاق رو که باز کردم با نوئل رو به رو شدم که جلوی اینه وایساده بود و داشت موهاش رو میبست
با دیدنم سریع به سمتم اومد
و بغلم کرد یکم جا خوردم ولی خب متقابل بغلش کردم
اروم توی گوشش زمزمه کردم
_نمیخوای که بریم پایین
_ چرا ولی صبر کن میخوای یکم دیگه تو بغلت باشم
چند دقیقه ای میشد که منو بغل کرده بود
کم کم از من جدا شد و دستمو با دستای ظریفش گرفت
با لبخندی رو به من گفت
_ حالا بیا بریم پایین
باهم به سمت اشپز خونه رفتیم
با میز صبحانه ای که دید به سمتمبرگشت
_ ممنون فکر کنم خیلی براشون وقت گذاشته باشی باید خیلی خوشمزه باشن
ویو نوئل
بعد از خوردن صبحانه میز رو جمع کردم و شروع کردم به شستن ظرف ها
این چند روز تموم کار ها رو تهیونگ انجام میداد
البته تو این فاصله باز کنارم وایساده بود و ظرفایی که میشستم رو خشک میکرد و میزاشت سر جاش
بعد از شستن ظرفا روی کاناپه خودمو پرت کردم و مشغول تماشای تلوزیون شدم اما بیشتر توی افکارم درگیر بودم و هی خواب دیشبم رو برای خودم مرور میکردم
ولی نمی تونستم بگم که اون فقط یه خواب بوده
شاید باز یه اخطار بوده
من حتی اونو تا حالا ندیده بودم
یعنی میخواسته منو بترسونه
یا تهدیدم کنه
اما خانم هه یبار گفت که اونا از ترس تغذیه میکنن شاید فقط میخواسته منو بترسونه تا قدرتش برای نابود کردن ما بیشتر باشه
هزاران فکر توی ذهنم میگذشت
یعنی اخر این داستان چی میشه
اخر این داستان قراره شاد باشه یا قراره یه پایان غمگین داشته باشیم
قراره سرنوشت این داستان چجوری باشه
اما دقیقا مقصر این داستان کیه
کی بود که باعث اینا شد
کی بود که شروع کننده ی این داستان بود شاید جینا شاید اگه جینا نبود هیج کدوم از اینا هم نبود
شاید اگه جینا اون روز منو به اون خونه متروکه نمیبرد منم قرار نبود اینجوری هر روزم رو با ترس بگذرونم
۶.۰k
۰۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.