پارت ۲۲ : Black Woolf....
صبح که جونگ کوک از خواب بیدار شد دید توی بغل تهیونگه
عصبانی شد در جد مرگ ولی نمیخواست چیزی بگه
پس سعی کرد از بغل تهیونگ بیاد بیرون که توسط دستای پر قدرتتهیونگ اسیر شو تهیونگ گفت : تکون نخور ( بم و خمار )
جونگ کوک : ولم کن ( اخم کیوت و عصبی )
تهیونگ : گفتم تکن نخور امگا خوابم میاد ( عصبی و بم )
جونگ کوک : به من چه خوابت میاد وام کن ( عصبی و اخمی )
که تهیونگ دستای جونگ کوک و گرفت و روش خیمه زد و گفت :
ببین بیبی بانی من العان سرم درد میکنه و تا نخوابم خوب نمیشه پس مثل یه توله خرگوش آروم بخواب تا بعد بیدار شدنم تکلیفت مشخص کنم
و بوسه ای به پیشونی جونگ کوک زد که باعث خرس و تعجب جونگ کوک شد و همونجا روی بدن نحیف جونگ کوک فرود اومد و همونجا به خوابی عمیق فرو رفت
ساعت العان ۱۱ صبحه و تهیونگ مثل یه بچه ببر کیوت گرفته خوابیده جونگ کوکم از ترس تهیونگ مثل یه چوب خشک تو همون حالت باقی مونده و خیلی خوابش میومد ولی از ترس تهیونگ نمیتونست چشم رو هم بزاره تا اینکه تهیونگ گفت : چرا نمیخوابی بچه ( بم )
جونگ کوک : راحت نیستم ( بغض )
تهیونگ سریع بلند شد رو تخت نشست و جونگ کوک رو هم نشوند و گفت : چرا بغض کردی این قدر از من میترسی
جونگ کوک بلاخره بغضش شکسته شد د گفت : نتنها ازت میترسم بلکه ازت متنفرم چرا اینقدر خشنی چرا خواستی خونت بمونم چرا من جفت تو ام چراااا ( گریه شدید )
تهیونگ دیگه طاقت نیاورد و جونگ کوک زو محکم توی بغلش گرفت و سرش رو روی ستبرش گداشت و خیلی مهربون لب زد : هی جونگ کوک من نمیخواستم اذیتت کنم من فقط میخواستم کنارم باشی خرگوش کوچولو نمبینی گرگم داره واست بیقراری میکنه چرا حسش نمیکنی بهت نیاز داره
جونگ کوک : نمیخوام من نمیخوام جفتت باسم تو خیلی خشنی عصبانی ( گریه شدید )
تهیونگ : چرا امتحان نمیکنی من با کسایی که دوسشون دارم اخلاقم ۱۸۰ درجه با چیزی که به آدمای عادی نشون میدم فرق داره بیا به خاطر گرگتم که شده امتحانش کن مطمعن باش ازم خوشت میاد
جونگ کوک گریش شدید تر شد و خودشو بیشتر به تهیونگ چسبوند و با لحن دل آب کنی گفت : باشه ولی فقط خاطر گرگم
تهیونگ خوشحال سر جونگ کوک رو بوسید و گفت : مطمعن باش آخرش واس خودمی و جونگ کوک رو توی بغل بزرگش چلوندش
این یه شروع بود
اما کی میدونس آخر این شروع قراره چه اتفاقی پیش بیاد
عصبانی شد در جد مرگ ولی نمیخواست چیزی بگه
پس سعی کرد از بغل تهیونگ بیاد بیرون که توسط دستای پر قدرتتهیونگ اسیر شو تهیونگ گفت : تکون نخور ( بم و خمار )
جونگ کوک : ولم کن ( اخم کیوت و عصبی )
تهیونگ : گفتم تکن نخور امگا خوابم میاد ( عصبی و بم )
جونگ کوک : به من چه خوابت میاد وام کن ( عصبی و اخمی )
که تهیونگ دستای جونگ کوک و گرفت و روش خیمه زد و گفت :
ببین بیبی بانی من العان سرم درد میکنه و تا نخوابم خوب نمیشه پس مثل یه توله خرگوش آروم بخواب تا بعد بیدار شدنم تکلیفت مشخص کنم
و بوسه ای به پیشونی جونگ کوک زد که باعث خرس و تعجب جونگ کوک شد و همونجا روی بدن نحیف جونگ کوک فرود اومد و همونجا به خوابی عمیق فرو رفت
ساعت العان ۱۱ صبحه و تهیونگ مثل یه بچه ببر کیوت گرفته خوابیده جونگ کوکم از ترس تهیونگ مثل یه چوب خشک تو همون حالت باقی مونده و خیلی خوابش میومد ولی از ترس تهیونگ نمیتونست چشم رو هم بزاره تا اینکه تهیونگ گفت : چرا نمیخوابی بچه ( بم )
جونگ کوک : راحت نیستم ( بغض )
تهیونگ سریع بلند شد رو تخت نشست و جونگ کوک رو هم نشوند و گفت : چرا بغض کردی این قدر از من میترسی
جونگ کوک بلاخره بغضش شکسته شد د گفت : نتنها ازت میترسم بلکه ازت متنفرم چرا اینقدر خشنی چرا خواستی خونت بمونم چرا من جفت تو ام چراااا ( گریه شدید )
تهیونگ دیگه طاقت نیاورد و جونگ کوک زو محکم توی بغلش گرفت و سرش رو روی ستبرش گداشت و خیلی مهربون لب زد : هی جونگ کوک من نمیخواستم اذیتت کنم من فقط میخواستم کنارم باشی خرگوش کوچولو نمبینی گرگم داره واست بیقراری میکنه چرا حسش نمیکنی بهت نیاز داره
جونگ کوک : نمیخوام من نمیخوام جفتت باسم تو خیلی خشنی عصبانی ( گریه شدید )
تهیونگ : چرا امتحان نمیکنی من با کسایی که دوسشون دارم اخلاقم ۱۸۰ درجه با چیزی که به آدمای عادی نشون میدم فرق داره بیا به خاطر گرگتم که شده امتحانش کن مطمعن باش ازم خوشت میاد
جونگ کوک گریش شدید تر شد و خودشو بیشتر به تهیونگ چسبوند و با لحن دل آب کنی گفت : باشه ولی فقط خاطر گرگم
تهیونگ خوشحال سر جونگ کوک رو بوسید و گفت : مطمعن باش آخرش واس خودمی و جونگ کوک رو توی بغل بزرگش چلوندش
این یه شروع بود
اما کی میدونس آخر این شروع قراره چه اتفاقی پیش بیاد
۱۰.۴k
۱۷ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.