P59
بعدم دوید و از اتاق رفت بیرون .
با رفتنش فرصت داشتم تا وقتی سرمم تموم شه فکر کنم انگار این زنگ نمیتونستم به کلاس برسم ، بیخیال به جاش چیزی رو بدست آوردم که ارزشش خیلی زیاده چیزی که همه رو خوشحال میکنه ، بابام هروقت راجب خاله ا/ت صحبت میکنه میگه این دلیل از بین رفتن خنده عمو جونگ کوکه ، دلیل محافظت های زیادش از نایون ، چون چیزه با ارزشی رو از دست داده و اون خودش رو مقصر میدونه برای همین نمیخواد نایون رو هم از دست بده ، حتی از مامانم شنیدم که عمو جیمین چقدر قشنگ میخندیده و خیلی هم بانمک بوده اما از وقتی فهمیده خاله ا/ت مرده انگار اون خوشحالی از بین رفته میدونم نایون چقدر دلش وجود یه مادر رو میخواد وجود اون خواهری که همه ازش براش تعریف میکنن ، اگه همه این آدما بفهمن که من امروز چی فهمیدم چی کار میکنن ، یا اگه نایون بفهمه این دختری که تا چند دقیقه پیش کنار من بود و نگران بهم نگاه میکرد خواهر دوقلوشه چی ، میخوام با خودم صداق باشم از روز اول که گفتن یه دانش آموز انتقالی جدید داریم برای این رفتم تا ببینم این دختر خوشگل که همه ازش حرف میزنن کیه ، درسته که بعدش برای فهمیدن اینکه کیه بهش نزدیک شدم اما قبل دیدن چهرش و اینکه تصمیم گرفتم ببینم خانوادش کین برای این رفتم ببینمش چون کنجکاو بودم ، چون دلم میخواست اون دختری که همه دمه دفتر برای دیدنش جم شده بودن مال من بشه ، انگار اون لحظه با احساس اینکه داشتن چیزی که همه میخوانش احساس خیلی خوبی داره به سمت دفتر رفتم ، الان میدونم کیه برای همین میخوام داشتنشم احساس کنم درسته که یک سال ازم بزرگتره اما سن یه عدده قلب که این چیزا سرش نمیشه ، بخواد عاشق بشه میشه ، منم الان احساس میکنم تا نیمه راه دادن قلبم به دایون رفتم اما با دیدن اینکه اون برای من اینقدر نگران بود راه قلبم کامل شد درواقع از همون اول به هر دو دلیل جذبش شدم ، وقتی دستم رو زدم به صورتش احساس خوبی داشت پوستش خیلی نرم بود درواقع من از همون اول از دخترای مثبت خوشم میومد و با دیدن اینکه اون تا حالا با کسی نبوده بیشتر مصمم شدم
با رفتنش فرصت داشتم تا وقتی سرمم تموم شه فکر کنم انگار این زنگ نمیتونستم به کلاس برسم ، بیخیال به جاش چیزی رو بدست آوردم که ارزشش خیلی زیاده چیزی که همه رو خوشحال میکنه ، بابام هروقت راجب خاله ا/ت صحبت میکنه میگه این دلیل از بین رفتن خنده عمو جونگ کوکه ، دلیل محافظت های زیادش از نایون ، چون چیزه با ارزشی رو از دست داده و اون خودش رو مقصر میدونه برای همین نمیخواد نایون رو هم از دست بده ، حتی از مامانم شنیدم که عمو جیمین چقدر قشنگ میخندیده و خیلی هم بانمک بوده اما از وقتی فهمیده خاله ا/ت مرده انگار اون خوشحالی از بین رفته میدونم نایون چقدر دلش وجود یه مادر رو میخواد وجود اون خواهری که همه ازش براش تعریف میکنن ، اگه همه این آدما بفهمن که من امروز چی فهمیدم چی کار میکنن ، یا اگه نایون بفهمه این دختری که تا چند دقیقه پیش کنار من بود و نگران بهم نگاه میکرد خواهر دوقلوشه چی ، میخوام با خودم صداق باشم از روز اول که گفتن یه دانش آموز انتقالی جدید داریم برای این رفتم تا ببینم این دختر خوشگل که همه ازش حرف میزنن کیه ، درسته که بعدش برای فهمیدن اینکه کیه بهش نزدیک شدم اما قبل دیدن چهرش و اینکه تصمیم گرفتم ببینم خانوادش کین برای این رفتم ببینمش چون کنجکاو بودم ، چون دلم میخواست اون دختری که همه دمه دفتر برای دیدنش جم شده بودن مال من بشه ، انگار اون لحظه با احساس اینکه داشتن چیزی که همه میخوانش احساس خیلی خوبی داره به سمت دفتر رفتم ، الان میدونم کیه برای همین میخوام داشتنشم احساس کنم درسته که یک سال ازم بزرگتره اما سن یه عدده قلب که این چیزا سرش نمیشه ، بخواد عاشق بشه میشه ، منم الان احساس میکنم تا نیمه راه دادن قلبم به دایون رفتم اما با دیدن اینکه اون برای من اینقدر نگران بود راه قلبم کامل شد درواقع از همون اول به هر دو دلیل جذبش شدم ، وقتی دستم رو زدم به صورتش احساس خوبی داشت پوستش خیلی نرم بود درواقع من از همون اول از دخترای مثبت خوشم میومد و با دیدن اینکه اون تا حالا با کسی نبوده بیشتر مصمم شدم
۱۷.۶k
۲۰ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.