سلول عشق مافیا 🖤
p5
و ببین چی پیدا کردم
- جیغغغغغغغغغ
توی کمد یه لباس خواب خرگوشی پشمالو دیدمممم( اسلاید 2 )
اصن من خر ذوققققق
با چشم بند خاکستری عررر 🤩 ( اسلاید 3 )
ته ویو
توی اتاقم داشتم لباس عوض میکردم که یهو صدا جیغ ا.ت رو شنیدم
پس بدون توجه به اینکه لختم و یه شلوارک بیشتر پام نی دویدم سمت اتاقش و قفل اتاقو باز کردم رفتم تو و با صحنه ای که دیدم قشنگ قیافم 😐 شد منو بگو فکر کردم دستشو بریده یا سوسکی چیزی دیده نگو اون لباس خرگوشی هایی که تو اتاق بوده رو دیده و از خری که بهش تیتاب میدن هم خر ذوق تره 😐 بعد بی توجه به اینکه باهام قهره دوید اومد سمتم و لباسه رو نشونم داد
- وویی ته نگاش کن چه لباس خوجلیه🥺
+ اوهوم می خوای برای تو باشه؟
- عررر ارههه 😘🥺🥺🥳
+ اوکی بیب 🙂
- ممنوننن
وویی ا.ت خیلی دختر کیوتیه
+ می خوای بریم شام بخوری؟
- اوهوم 🤗
+ خب پس بیا بریم
- یس let's go🙂
باهم رفتیم پایین( اتاق ا.ت طبقه دومه و اتاق ته کنار اتاق ا.ت هست ) و از اونجایی که امروز روز استراحت خدمتکارا بود کسی نبود پس به ا.ت گفتم بشینه و خودم شروع کردم به پخت و پز
- میگم ، چی میخوای بپزی؟
+ پن کیک 🥞
- آخجون میشه با سس شکلات باشه 🥺
+ البته!
- ممنونم 😋
از اشپز خونه اومدم بیرون و رفتم سمت حیات تا از بوته توت فرنگی، توت فرنگی بچینم 5 تا دونه که چیدم یهو دیدم ا.ت دوید با کلی ترس اومد سمتم و با لکنت و گریه گفت
- ت..... ته... تهیونگ... ک.... کمک
و ببین چی پیدا کردم
- جیغغغغغغغغغ
توی کمد یه لباس خواب خرگوشی پشمالو دیدمممم( اسلاید 2 )
اصن من خر ذوققققق
با چشم بند خاکستری عررر 🤩 ( اسلاید 3 )
ته ویو
توی اتاقم داشتم لباس عوض میکردم که یهو صدا جیغ ا.ت رو شنیدم
پس بدون توجه به اینکه لختم و یه شلوارک بیشتر پام نی دویدم سمت اتاقش و قفل اتاقو باز کردم رفتم تو و با صحنه ای که دیدم قشنگ قیافم 😐 شد منو بگو فکر کردم دستشو بریده یا سوسکی چیزی دیده نگو اون لباس خرگوشی هایی که تو اتاق بوده رو دیده و از خری که بهش تیتاب میدن هم خر ذوق تره 😐 بعد بی توجه به اینکه باهام قهره دوید اومد سمتم و لباسه رو نشونم داد
- وویی ته نگاش کن چه لباس خوجلیه🥺
+ اوهوم می خوای برای تو باشه؟
- عررر ارههه 😘🥺🥺🥳
+ اوکی بیب 🙂
- ممنوننن
وویی ا.ت خیلی دختر کیوتیه
+ می خوای بریم شام بخوری؟
- اوهوم 🤗
+ خب پس بیا بریم
- یس let's go🙂
باهم رفتیم پایین( اتاق ا.ت طبقه دومه و اتاق ته کنار اتاق ا.ت هست ) و از اونجایی که امروز روز استراحت خدمتکارا بود کسی نبود پس به ا.ت گفتم بشینه و خودم شروع کردم به پخت و پز
- میگم ، چی میخوای بپزی؟
+ پن کیک 🥞
- آخجون میشه با سس شکلات باشه 🥺
+ البته!
- ممنونم 😋
از اشپز خونه اومدم بیرون و رفتم سمت حیات تا از بوته توت فرنگی، توت فرنگی بچینم 5 تا دونه که چیدم یهو دیدم ا.ت دوید با کلی ترس اومد سمتم و با لکنت و گریه گفت
- ت..... ته... تهیونگ... ک.... کمک
۳.۷k
۰۱ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.