عشق همیشگی پارت ۱۹
ماشینو تو پارکینگ شرکت پارک کرد بیاده شدیم رفتیم تو شرکت
تهیونگ : خب من برم به کارم برسم هر موقه درد داشتی صدام کن باشه
سه هو : اکی
تو دفترم کوک امد
کوک : سلام صبح بخیر
سه هو : سلام صبح شما هم بخیر
کوک :اون فرمی که دادید رو منو کاترینا تمومش کردیم
سه هو : ببینم
برگه رو ازش گرفتم
سه هو : خیلی ممنون حالا میتونی بری
دیدم کوک وایساده
سه هو : چیزی میخوای بگی
کوک : راستش میخواستم ازتون مرخصی بگیرم یعنی هم من هم کاترینا اجازه میدید
سه هو : اره
کوک : خیلی ازتون ممنونم
حالم یهو بد شد شکمم دوباره درد گرفت
سه هو : آههه
کوک امد دستشو گذاشت رو شونم
کوک : حالتون خوب
نمی تونستم حرف بزنم
سه هو : آهههههههه
کوک رفت کاترینا رو اورد
کاترینا : سه هو حالت خوبه
سه هو : آهههه
کاترینا : برو به تهیونگ بگو بیا
از زبون تهیونگ
داشتم میرفتم دفتر سه هو
دیدم کوک از اتاق سه هو امد بیرون اینور اونور رو نگاه کرد منو دید دوید سمتم
کوک : تهیونگ سه هو حالش خوب نیست
سریع رفتم تو اتاق سه هو
سه هو رو دیدم روی صندلی نشته بود و ناله میکرد سریع رفتم تو کیفش قرصشو گرفتم گذاشتادم تو دهنش به کاترینا و کوک گفتم برن چند دقیقه که حال سه هو بهتر شد
رفتیم خونه
تهیونگ : سه هو چیزی میخوری
سه هو : نه
سه هو رفت تو اتاقش اون چون حالش بد میشه به پشت ساعت مچیش رد یاب وصل کردم
رفتم تو اتاق
ازبون سه هو
لویی و یونتانو تو اتاق خودمون خابوندم بلند شدم رفتم تو تخت نشستم با گوشی ور میرفتم که تهیونگ امد تو اتاق کنارم دراز کشید منم دراز کشیدم بغلش کردم تهیونگ سرم رو بوسید
تهیونگ : تا حالا درمورد پدر و مادرت بهم نگفتی
سه هو : اونا تو تصادف مردن
تهیونگ : ببخشید نمی خواستم نارا حتت کنم
سه هو : اشکال نداره
از دیشب تا صبح داشتم مینوشتم
لطفا نظر بدید
اگه نظر بدید پارت ۲۰ رو میزارم
تهیونگ : خب من برم به کارم برسم هر موقه درد داشتی صدام کن باشه
سه هو : اکی
تو دفترم کوک امد
کوک : سلام صبح بخیر
سه هو : سلام صبح شما هم بخیر
کوک :اون فرمی که دادید رو منو کاترینا تمومش کردیم
سه هو : ببینم
برگه رو ازش گرفتم
سه هو : خیلی ممنون حالا میتونی بری
دیدم کوک وایساده
سه هو : چیزی میخوای بگی
کوک : راستش میخواستم ازتون مرخصی بگیرم یعنی هم من هم کاترینا اجازه میدید
سه هو : اره
کوک : خیلی ازتون ممنونم
حالم یهو بد شد شکمم دوباره درد گرفت
سه هو : آههه
کوک امد دستشو گذاشت رو شونم
کوک : حالتون خوب
نمی تونستم حرف بزنم
سه هو : آهههههههه
کوک رفت کاترینا رو اورد
کاترینا : سه هو حالت خوبه
سه هو : آهههه
کاترینا : برو به تهیونگ بگو بیا
از زبون تهیونگ
داشتم میرفتم دفتر سه هو
دیدم کوک از اتاق سه هو امد بیرون اینور اونور رو نگاه کرد منو دید دوید سمتم
کوک : تهیونگ سه هو حالش خوب نیست
سریع رفتم تو اتاق سه هو
سه هو رو دیدم روی صندلی نشته بود و ناله میکرد سریع رفتم تو کیفش قرصشو گرفتم گذاشتادم تو دهنش به کاترینا و کوک گفتم برن چند دقیقه که حال سه هو بهتر شد
رفتیم خونه
تهیونگ : سه هو چیزی میخوری
سه هو : نه
سه هو رفت تو اتاقش اون چون حالش بد میشه به پشت ساعت مچیش رد یاب وصل کردم
رفتم تو اتاق
ازبون سه هو
لویی و یونتانو تو اتاق خودمون خابوندم بلند شدم رفتم تو تخت نشستم با گوشی ور میرفتم که تهیونگ امد تو اتاق کنارم دراز کشید منم دراز کشیدم بغلش کردم تهیونگ سرم رو بوسید
تهیونگ : تا حالا درمورد پدر و مادرت بهم نگفتی
سه هو : اونا تو تصادف مردن
تهیونگ : ببخشید نمی خواستم نارا حتت کنم
سه هو : اشکال نداره
از دیشب تا صبح داشتم مینوشتم
لطفا نظر بدید
اگه نظر بدید پارت ۲۰ رو میزارم
۵۵.۷k
۰۹ مرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.