پارت ۵
پارت ۵
_خب خره تو تا الان نفهمیدی من دخترم؟یعنی حاجی نفهمیدی؟
جونگ کوک دست به سینه می ایستد و می گوید:"چون خیلی زشتی!"
_هییی!هی!الان کی زشته؟من الان از تو قشنگ ترممممم!
تهیون مهم پایش را به زمین می کوبد.
جونگ کوک دستش را محکم به پشت گردن او می زند و
می گوید:"آره...معلومه من خوشگل ترم..."
تهیون آرام می گوید:"اشتباه برداشت نکن،لحنم سوالی نبود"
جونگ کوک می پرسد:"بیخیال...نمیخوای درمورد مستر هان بگی؟!"
_هی به آقای هان بی احترامی نکن!اون همه چیز رو میبینه!
_...مگه خدائه؟
تهیون می گوید:"نه اون خدا نیست...اون دستیار خدا هست...هیچکی تا به حال خدا رو ندیده آی کیو جان!اول باید بریم یه جای درست که بهت توضیح بدم...مامانت خونس؟"
_آره...
تهیون چشم غره می رود و می پرسد:"میشه یه جایی بریم که افراد قابل اعتمادی اونجا باشن؟اگه هم کلا کسی نباشه خیلی بهتره..."
جونگ کوک می پرسد:"چرا؟مگه مامانم چشه؟"
_چند امکان داره!...بره به خاله هات بگه؛توی این مسئله دخالت کنه...و همینطور هم مامانا کلا خیلی نگرانن و همین باعث مشکل میشه...یونو؟
جونگ کوک با سر تایید می کند و می گوید:"می تونیم بریم به خونه دوستام"
_دوست...هات؟دوستات؟
جونگ کوک می خندد:"آره!...اونا باهم زندگی میکنن چون دانشگاهشون یکیه و اون خونه به دانشگاه نزدیک تره،اونا باهم درس می خونن اما خب...هیچکدوم همسن نیستن و پایه هاشون فرق داره...اونا خوانواده ی دوم من هستن و خیلی قابل اعتمادن،هوم؟"
_باشه...پول داری؟
_ااااا...نه
تهیون چند قدم جلوتر می رود و می گوید:"پس پیاده میریم"
جونگ کوک داد می زند "چیییییی!"
اما بعد کمی مکث با پوزخند می گوید:"پس تو راه از خودت بیشتر بهم بگو"
و راه می افتند.
اوکی بچه ها...به نام خدا ادمین هستم😂می خواستم این رو روز تولد کوک بزارم اما خب خونه خالم بودم به فاخ رفتم...بگذریم،من موقع نوشتن آهنگ گوش میدم و با این پارت، آهنگ (Jamais vu) همون آهنگ 'هوپکوکجین' رو گوش کردم
به نظرم شماهم باهاش گوش کنید...هر پارت یه آهنگ میگم دیگه😂😅
بایییی😜👋👋👋👋
_خب خره تو تا الان نفهمیدی من دخترم؟یعنی حاجی نفهمیدی؟
جونگ کوک دست به سینه می ایستد و می گوید:"چون خیلی زشتی!"
_هییی!هی!الان کی زشته؟من الان از تو قشنگ ترممممم!
تهیون مهم پایش را به زمین می کوبد.
جونگ کوک دستش را محکم به پشت گردن او می زند و
می گوید:"آره...معلومه من خوشگل ترم..."
تهیون آرام می گوید:"اشتباه برداشت نکن،لحنم سوالی نبود"
جونگ کوک می پرسد:"بیخیال...نمیخوای درمورد مستر هان بگی؟!"
_هی به آقای هان بی احترامی نکن!اون همه چیز رو میبینه!
_...مگه خدائه؟
تهیون می گوید:"نه اون خدا نیست...اون دستیار خدا هست...هیچکی تا به حال خدا رو ندیده آی کیو جان!اول باید بریم یه جای درست که بهت توضیح بدم...مامانت خونس؟"
_آره...
تهیون چشم غره می رود و می پرسد:"میشه یه جایی بریم که افراد قابل اعتمادی اونجا باشن؟اگه هم کلا کسی نباشه خیلی بهتره..."
جونگ کوک می پرسد:"چرا؟مگه مامانم چشه؟"
_چند امکان داره!...بره به خاله هات بگه؛توی این مسئله دخالت کنه...و همینطور هم مامانا کلا خیلی نگرانن و همین باعث مشکل میشه...یونو؟
جونگ کوک با سر تایید می کند و می گوید:"می تونیم بریم به خونه دوستام"
_دوست...هات؟دوستات؟
جونگ کوک می خندد:"آره!...اونا باهم زندگی میکنن چون دانشگاهشون یکیه و اون خونه به دانشگاه نزدیک تره،اونا باهم درس می خونن اما خب...هیچکدوم همسن نیستن و پایه هاشون فرق داره...اونا خوانواده ی دوم من هستن و خیلی قابل اعتمادن،هوم؟"
_باشه...پول داری؟
_ااااا...نه
تهیون چند قدم جلوتر می رود و می گوید:"پس پیاده میریم"
جونگ کوک داد می زند "چیییییی!"
اما بعد کمی مکث با پوزخند می گوید:"پس تو راه از خودت بیشتر بهم بگو"
و راه می افتند.
اوکی بچه ها...به نام خدا ادمین هستم😂می خواستم این رو روز تولد کوک بزارم اما خب خونه خالم بودم به فاخ رفتم...بگذریم،من موقع نوشتن آهنگ گوش میدم و با این پارت، آهنگ (Jamais vu) همون آهنگ 'هوپکوکجین' رو گوش کردم
به نظرم شماهم باهاش گوش کنید...هر پارت یه آهنگ میگم دیگه😂😅
بایییی😜👋👋👋👋
۳.۷k
۱۶ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.