وانشات تایجو///پارت ۶
#سناریو #وانشات #تایجو #ا_ت #توکیو_ریونجرز #انتقام_جویان_توکیو #انیمه
-------------------------------------------------------------------------------
ویو تایجو
گل و شکلات گرفتم حالا مونده که برم ا.ت را پیدا کنم و ازش معذرت خواهی کنم...داشتم میرفتم به سمت خونه تا گوشیمو بردارم به ا.ت زنگ بزنم که صدای کم خواستن یه دختر را شنیدم...این صدا....صدای ا.ت است...سریع به سمت صدا رفتم که دیدم سه تا پسر دارن به ا.ت دست درازی میکنن..خون جلوی چشمام را گرفت.یقه پسری که داشت ا.ت را می بوسید گرفتم و پرتش کردم عقب..
-(با عصبانیت خیلی خیلی زیاد و وحشتناک)شما به چه حقی به دوست دختر رئیس بلک دراگون دست درازی میکنین؟
تا منو دیدن خواستن فرار کنن که جلوشونو گرفتم و شروع کردم به زدنشون...
+(با صدای گرفته و ترس)تایجو....نکششون...نمی خوام...بیشتر از این دستت به خون آلوده بشه
یه نگاه به ا.ت میکنم و یه نگاه به اون پسرا..
-(با لحن خشن)ایندفعه را بخاطر ا.ت از جونتون میگذرم ولی کافیه کافیه یه بار دیگه دور و بر من یا ا.ت بپلکید...کاری می کنم که مرغای آسمون به حالتون گریه کنن(با حالت ترسناک).....حالا هم از جلو چشمام گمشید برید.
سریع بلند میشن و لنگان لنگان فرار میکنن.میرم سمت ا.ت...تو خودش مع شده و داره میلرزه...همش تقصیر منه..اگر باهاش اونجوری رفتار نمی کردم اینجوری نمی شد.
میرم سمتش و بقلش می کنم.اون هم متقابلا بقلم میکنه تا میام معذرت خواهی کنم میگه.
+(با گریه و در حالی که سرش را به سینه تایجو فشار میده)تایجو...متاسفم...من...هق...نباید اون حرفا رو..هق..بهت میزدم...هق...اون حرفا...به هیچ وجه از ته دلم نبوده...هق...لطفا منو ببخش...هق
-(ا.ت را به خودش فشار میده)من ازت متاسفم ا.ت..من نباید روت دست بلند میکردم و اونجوری باهات رفتار میکردم(گل و شکلات را از روی زمین بر میداره و میده ا.ت)منو می بخشی؟
+(از تو بغل تایجو میاد بیرون و آروم سرش را تکون میده)اوهوم
-(لبخند ریزی میزنه*خیلی خیلی ریز*)قول میدم دیگه روت دست بلند نکنم فرشته من..دیگه نمی خواد نگران جات باشی از این به بعد پیش خودم زندگی میکنی.
بعد از این حرف چونه ا.ت را میگیرم و شروع میکنم به بوسیدنش و مک زدن لباش.اون هم دستاش رو دور گردنم حلقه میکنه...بعد از چند دقیقه ازش جدا میشم و بهش نگاه میکنم.صورتش از خجالت سرخ شده...قطره اشکی که هنوز کنار چشماشه با شصتم پاک میکنم
-دیگه نمی زارم چیزی باعث بشه چشمات را اشکی کنی.
+(تایجو را بغل میکنه)دوستت دارم
-(کمی سرخ میشه و با صدای آرومی میگه)منم دوستت دارم فرشته من....پاشو بریم خونه دیر وقته.
+باشه.راستی بابات شکلات و گل هم ممنون.
-(به روی خودش نمیاره ولی ذوق مرگ شده از شدت کیوتی ا.ت)
ویو نویسنده
این دو عاشق پاشدن رفتن خونشون و
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
کپیدن...نه توقع داشتی چیکار کنن؟ساعت ۱۲:۰۰ شب بعد از کلی بدبختی و کتک کاری و دعوا توقع داشتی چیکار کنن؟اون کاری که تو فکرته برا شبه بعده.
-------------------------------------------------------------------------------
خب اینم پارت آخر
آخرش کرمم گرفت.
گفته باشم لایک می خواما
-------------------------------------------------------------------------------
ویو تایجو
گل و شکلات گرفتم حالا مونده که برم ا.ت را پیدا کنم و ازش معذرت خواهی کنم...داشتم میرفتم به سمت خونه تا گوشیمو بردارم به ا.ت زنگ بزنم که صدای کم خواستن یه دختر را شنیدم...این صدا....صدای ا.ت است...سریع به سمت صدا رفتم که دیدم سه تا پسر دارن به ا.ت دست درازی میکنن..خون جلوی چشمام را گرفت.یقه پسری که داشت ا.ت را می بوسید گرفتم و پرتش کردم عقب..
-(با عصبانیت خیلی خیلی زیاد و وحشتناک)شما به چه حقی به دوست دختر رئیس بلک دراگون دست درازی میکنین؟
تا منو دیدن خواستن فرار کنن که جلوشونو گرفتم و شروع کردم به زدنشون...
+(با صدای گرفته و ترس)تایجو....نکششون...نمی خوام...بیشتر از این دستت به خون آلوده بشه
یه نگاه به ا.ت میکنم و یه نگاه به اون پسرا..
-(با لحن خشن)ایندفعه را بخاطر ا.ت از جونتون میگذرم ولی کافیه کافیه یه بار دیگه دور و بر من یا ا.ت بپلکید...کاری می کنم که مرغای آسمون به حالتون گریه کنن(با حالت ترسناک).....حالا هم از جلو چشمام گمشید برید.
سریع بلند میشن و لنگان لنگان فرار میکنن.میرم سمت ا.ت...تو خودش مع شده و داره میلرزه...همش تقصیر منه..اگر باهاش اونجوری رفتار نمی کردم اینجوری نمی شد.
میرم سمتش و بقلش می کنم.اون هم متقابلا بقلم میکنه تا میام معذرت خواهی کنم میگه.
+(با گریه و در حالی که سرش را به سینه تایجو فشار میده)تایجو...متاسفم...من...هق...نباید اون حرفا رو..هق..بهت میزدم...هق...اون حرفا...به هیچ وجه از ته دلم نبوده...هق...لطفا منو ببخش...هق
-(ا.ت را به خودش فشار میده)من ازت متاسفم ا.ت..من نباید روت دست بلند میکردم و اونجوری باهات رفتار میکردم(گل و شکلات را از روی زمین بر میداره و میده ا.ت)منو می بخشی؟
+(از تو بغل تایجو میاد بیرون و آروم سرش را تکون میده)اوهوم
-(لبخند ریزی میزنه*خیلی خیلی ریز*)قول میدم دیگه روت دست بلند نکنم فرشته من..دیگه نمی خواد نگران جات باشی از این به بعد پیش خودم زندگی میکنی.
بعد از این حرف چونه ا.ت را میگیرم و شروع میکنم به بوسیدنش و مک زدن لباش.اون هم دستاش رو دور گردنم حلقه میکنه...بعد از چند دقیقه ازش جدا میشم و بهش نگاه میکنم.صورتش از خجالت سرخ شده...قطره اشکی که هنوز کنار چشماشه با شصتم پاک میکنم
-دیگه نمی زارم چیزی باعث بشه چشمات را اشکی کنی.
+(تایجو را بغل میکنه)دوستت دارم
-(کمی سرخ میشه و با صدای آرومی میگه)منم دوستت دارم فرشته من....پاشو بریم خونه دیر وقته.
+باشه.راستی بابات شکلات و گل هم ممنون.
-(به روی خودش نمیاره ولی ذوق مرگ شده از شدت کیوتی ا.ت)
ویو نویسنده
این دو عاشق پاشدن رفتن خونشون و
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
کپیدن...نه توقع داشتی چیکار کنن؟ساعت ۱۲:۰۰ شب بعد از کلی بدبختی و کتک کاری و دعوا توقع داشتی چیکار کنن؟اون کاری که تو فکرته برا شبه بعده.
-------------------------------------------------------------------------------
خب اینم پارت آخر
آخرش کرمم گرفت.
گفته باشم لایک می خواما
۶.۲k
۲۳ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.