پارت دهم

دوست پسر مافیا🌓
ویو کوک عکس هارو ازش گرفتم . باورم نمیشد این ات بود با یه پسره که در حال بوسیدن هم بودن رو به ات کردم و گفتم : این چیه ؟(با عربده)
ات گفت : من این کار رو نکردم کوک قسم می‌خورم (با ترس و بغض )
کوک : اگه نکردی پس این عکس چیه ها ؟ (با داد)
می‌دونم باهات چیکار کنم ، اجوما ( داد)
اجوما : بله ارباب
کوک : ات رو ببر انباری و تا سه روز بهش آب و غذا نده .
ات : کوک حالا می‌خوای زجرم بدی بده ولی حداقل یه نگاهی کن ببین فتوشاپه با نه
کوک : یونا دروغ نمیگه واقعا برات متاسفم هرزه
بعد اجوما ات رو برد
یونا : دیدی با یه هرزه تا الان رابطه داشتی
کوک : ببخشید که اون حرف هارو زدم برگرد پیشم
یونا : باشه ( با ذوق )
ات ویو :
سه روز تموم شده بود ولی هنوز کسی نیومده بود دنبالم همش تو فکر بودم که یهو کوک اومد
کوک : سلام هرزه خانم فکر کنم تا الان آدم شده باشی
ات : دارم بت میگم من هرزه نیستم
کوک : اگه نیستی پس اون مرده کی‌بود ؟ ( با داد )
ات : قسم می‌خورم اون من نبودم .
کوک : خفه شو برو داخل عمارت تو اتاق خدمتکارا لباس خدمتکاری رو بپوش بعد هم شروع به کار کن
ات : اما
کوک : گفتم خفه شو الانم سریع برو نمی‌خوام ببینمت .
شرایط پارت بعد :
۱۰ لایک
۲۰ کامنت