نام فیک دوست پسر روانی من
نام فیک دوست پسر روانی من
پارت = ۷
کوک بلخره ات رو بعد کلی ناله و خواهش ول کرد چون میدونست زیاده روی کنه دیگه...
(اهمممم)
ات بی جون روی زمین افتاده بود دلش نمیخواست حتا تو صورت
اون پسر نگاه کنه به طور معمولی و واضح تر بگیم ازش میترسید کوک به خودش اومد ینی دیگه مست نبود ... چیز ینی بوداا ولی نه اون حدات رو بر آید استایل بغلش کرد و گذاشت صندلی عقب ماشین خودش هم سریع سوار شد و به سمت امارت راه
افتاد.
بعد چند مین رسیدن کوک دوباره ات رو بر آید استایل بغل کرد و برد گذاشت تو اتاق
خودش
همه خدمتکارا تعجب کرده بودن به معنای واقعی حسودی
ات بی جون بلخره بهوش اومد.
اروم چشم هاشو باز کرد
ات : م... من كجام عايي.. عايییی ک.. کمک
کوک : هیس .. خفه ش
ات : جیغغغغغغغغغغغغغغغ
ات که یادش اومد
کوک دستشو گذاشت رو دهن ا.تو
خفه شو دیگه دوباره به فاکت میدماااا
ات اروم گریه کرد
ب.. باشه تا کی من باید برای هوسهای جنسیت باشم؟
کوک : تا همیشه
ات با این حرف کوک یکم تعجب کرد و فهمید زندگیش از الان به گا رفته
ات : عا.. عاييي
کوک : چته لوس
ات : د.. دلم نمیتونم ... ح.. حتا .. د... درست ..... حرف بز.. بزنم
خ... خیلی د.ر.. درد د.. دار.. دارم
کوک : بقیه دوست دارن هر شب زیرم باشن تو هه
ات : م.. من مثل.. او ... اونا .... نی نیس نیستم من
ه .. رزه ... و... ج.. جند...ه نیسم
کوک : نه بابا خوشمان آمد
کوک ات رو برد تو حموم و روی پای خودش توی وان گذاشت تا
بشینه و دلشو خیلی اروم ماساژ داد.
ات : عاایی
کوک : خفه بابا
از شیطانتم چیز ینی از خداتم باشه
کوک ات رو شست و یکم دلش رو ماساژ داد بعد هم گذاشتت
رو تخت و خودش بدون لباسن از پشت بغلش کرد و چراغ هارو
هم خاموش
ات : ... از ...... جو... جونم چی میخوای؟
کوک : خودتو
حالا هم ببند بزا بخوابم
يهو...
پارت = ۷
کوک بلخره ات رو بعد کلی ناله و خواهش ول کرد چون میدونست زیاده روی کنه دیگه...
(اهمممم)
ات بی جون روی زمین افتاده بود دلش نمیخواست حتا تو صورت
اون پسر نگاه کنه به طور معمولی و واضح تر بگیم ازش میترسید کوک به خودش اومد ینی دیگه مست نبود ... چیز ینی بوداا ولی نه اون حدات رو بر آید استایل بغلش کرد و گذاشت صندلی عقب ماشین خودش هم سریع سوار شد و به سمت امارت راه
افتاد.
بعد چند مین رسیدن کوک دوباره ات رو بر آید استایل بغل کرد و برد گذاشت تو اتاق
خودش
همه خدمتکارا تعجب کرده بودن به معنای واقعی حسودی
ات بی جون بلخره بهوش اومد.
اروم چشم هاشو باز کرد
ات : م... من كجام عايي.. عايییی ک.. کمک
کوک : هیس .. خفه ش
ات : جیغغغغغغغغغغغغغغغ
ات که یادش اومد
کوک دستشو گذاشت رو دهن ا.تو
خفه شو دیگه دوباره به فاکت میدماااا
ات اروم گریه کرد
ب.. باشه تا کی من باید برای هوسهای جنسیت باشم؟
کوک : تا همیشه
ات با این حرف کوک یکم تعجب کرد و فهمید زندگیش از الان به گا رفته
ات : عا.. عاييي
کوک : چته لوس
ات : د.. دلم نمیتونم ... ح.. حتا .. د... درست ..... حرف بز.. بزنم
خ... خیلی د.ر.. درد د.. دار.. دارم
کوک : بقیه دوست دارن هر شب زیرم باشن تو هه
ات : م.. من مثل.. او ... اونا .... نی نیس نیستم من
ه .. رزه ... و... ج.. جند...ه نیسم
کوک : نه بابا خوشمان آمد
کوک ات رو برد تو حموم و روی پای خودش توی وان گذاشت تا
بشینه و دلشو خیلی اروم ماساژ داد.
ات : عاایی
کوک : خفه بابا
از شیطانتم چیز ینی از خداتم باشه
کوک ات رو شست و یکم دلش رو ماساژ داد بعد هم گذاشتت
رو تخت و خودش بدون لباسن از پشت بغلش کرد و چراغ هارو
هم خاموش
ات : ... از ...... جو... جونم چی میخوای؟
کوک : خودتو
حالا هم ببند بزا بخوابم
يهو...
۳۲۶
۲۲ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.