My Girl
Part²
کوک:خب
هه سو:داداشی
کوک: سمت من نیا.........هیونگ اومده بودم بهت بگم امشب قراره با هیونگا دور هم جمع بشیم تازه با خانواده هم بیا
ات:راستی کفتر چند سالته میخوام ببینم از یورا بزرگتری یا نه"مهربون"
کوک:من نگفتم چند سالمه "سرد"
ات:داداش خلم این چند سالشه
جیمین: ۲۰ سالشه
ات:عرررررررررر یورا بیا
یونا:کی برد تو یا جیسو
جیسو:معلومه ات برده
یورا:چه خبر شده
ات:اقای یه چیزی به این بگو نونا
کوک:چرا"سرد"
ات:این یه دستوره
جیمین:بگو این الان یه کندی میزنه"اروم"
کوک:نونا"سرد"حالا به چه دلیل
جیمین:خب اسکل وقتی یه دختری ازت بزرگتر باشه بهش میگی نونا یورا ۲۱ سالشه
کوک: شنیدی من چرا گفتم
جیمین: من این ستا هم میارم
کوک:اوکی
-رفت--شب-
جیمین:ات سریع آماده شو دیرمون شد
ات:امادم بریم
جیسو:من چرا باید بیام
یورا:منم همینطور
یونا:همچنین
جیمین:چون ما خانواده ای داریم میریم مهمونی بعد من دیدم ات اونجا تنهاست گفتم شماهم بیاین
جیسو:ات برو اون دست بند ستی که باهم داریم بنداز رفتی بالا قابتم عوض کن
ات:اوکی
"مهمونی"
لینا:سلام خانم چه یونگ
چه یونگ: سلام خانم لی لینا(من اشتباهی نوشتم سونگ لینا)
ات:مگه دشمنین اینطوری حرف میزنین
لینا:نه عزیزم منو مادرت دوستیم
چه یونگ:راستی دخترت کو
لینا: این دختر من لی هه سو هست اونم جئون جونگ کوک هست
ات:مگه پسرتون نیست
لینا:من دخترمو بیشتر دوست دارم
کوک:سلام به همه شما چیزی میل ندارین بگم اجوما بیاره
ات: یه لحظه همینجوری وایسا اقای یه چیزی داداشییییییییییییی
جیمین:بله قربان امر بفرمایین
ات:گوشی لطفاً
جیمین:بیا
ات:بگو زندگی
کوک:مرگ"سرد"
ات:خوبه بیا گوشیت
هه سو:یعنی منم اگر بلند بگم داداشم میاد داداشیییییییییی"داد"
کوک:ببند اون بی صاحابو به منم نگو داداشی"سرد"
لینا:اوی درست صحبت کن و گمشو بیرون
کوک:اینجا خونه منه نه انباری شما
شوگا:کوک بیا اینجا
یورا:ات دختر اینجا چه بزرگه بیا بریم پیش بقیه
ات:نه من میرم تو باغشون
هه سو:خب یه لحظه همه ساکت میخوام دوست پسرم"داد"
جیمین:وای نه"ترس"
ات:پارک کای"داد"
هه سو: تو از کجا میدونی
یونا:وای یورا تو بیا با من حواست به ات باشه جیسو خوراک خودته
جیسو:سلام جناب کای
جیمین:ای خدا اینم اومد
کوک:مگه چی میشه
جیمین:کای اکس ات هست یه بار نزدیک بود به ات تجاوز کنه از اون موقع ات ازش جدا میشه ولی چون اون پسر عمو ما هست اونو هر روز میدید بعد از یه مدت ازش ترسید یورا و یونا همیشه حواسشون به ات هست اون بی عقلم میزنه کای رو ناقص میکنه دفعه قبلی زد دماغشو شکوند
کای:به به ببین کی اینجاست اوه جیسو
هه سو:تو اینو میشناسی
جیسو: گمشو اونور هه سو...... بگیر که اومد......اخ دلم
ات:جیسو خوبی"ترس"
جیسو:اوهم"از حال رفت"
یورا:لایک یادت نره😘
کوک:خب
هه سو:داداشی
کوک: سمت من نیا.........هیونگ اومده بودم بهت بگم امشب قراره با هیونگا دور هم جمع بشیم تازه با خانواده هم بیا
ات:راستی کفتر چند سالته میخوام ببینم از یورا بزرگتری یا نه"مهربون"
کوک:من نگفتم چند سالمه "سرد"
ات:داداش خلم این چند سالشه
جیمین: ۲۰ سالشه
ات:عرررررررررر یورا بیا
یونا:کی برد تو یا جیسو
جیسو:معلومه ات برده
یورا:چه خبر شده
ات:اقای یه چیزی به این بگو نونا
کوک:چرا"سرد"
ات:این یه دستوره
جیمین:بگو این الان یه کندی میزنه"اروم"
کوک:نونا"سرد"حالا به چه دلیل
جیمین:خب اسکل وقتی یه دختری ازت بزرگتر باشه بهش میگی نونا یورا ۲۱ سالشه
کوک: شنیدی من چرا گفتم
جیمین: من این ستا هم میارم
کوک:اوکی
-رفت--شب-
جیمین:ات سریع آماده شو دیرمون شد
ات:امادم بریم
جیسو:من چرا باید بیام
یورا:منم همینطور
یونا:همچنین
جیمین:چون ما خانواده ای داریم میریم مهمونی بعد من دیدم ات اونجا تنهاست گفتم شماهم بیاین
جیسو:ات برو اون دست بند ستی که باهم داریم بنداز رفتی بالا قابتم عوض کن
ات:اوکی
"مهمونی"
لینا:سلام خانم چه یونگ
چه یونگ: سلام خانم لی لینا(من اشتباهی نوشتم سونگ لینا)
ات:مگه دشمنین اینطوری حرف میزنین
لینا:نه عزیزم منو مادرت دوستیم
چه یونگ:راستی دخترت کو
لینا: این دختر من لی هه سو هست اونم جئون جونگ کوک هست
ات:مگه پسرتون نیست
لینا:من دخترمو بیشتر دوست دارم
کوک:سلام به همه شما چیزی میل ندارین بگم اجوما بیاره
ات: یه لحظه همینجوری وایسا اقای یه چیزی داداشییییییییییییی
جیمین:بله قربان امر بفرمایین
ات:گوشی لطفاً
جیمین:بیا
ات:بگو زندگی
کوک:مرگ"سرد"
ات:خوبه بیا گوشیت
هه سو:یعنی منم اگر بلند بگم داداشم میاد داداشیییییییییی"داد"
کوک:ببند اون بی صاحابو به منم نگو داداشی"سرد"
لینا:اوی درست صحبت کن و گمشو بیرون
کوک:اینجا خونه منه نه انباری شما
شوگا:کوک بیا اینجا
یورا:ات دختر اینجا چه بزرگه بیا بریم پیش بقیه
ات:نه من میرم تو باغشون
هه سو:خب یه لحظه همه ساکت میخوام دوست پسرم"داد"
جیمین:وای نه"ترس"
ات:پارک کای"داد"
هه سو: تو از کجا میدونی
یونا:وای یورا تو بیا با من حواست به ات باشه جیسو خوراک خودته
جیسو:سلام جناب کای
جیمین:ای خدا اینم اومد
کوک:مگه چی میشه
جیمین:کای اکس ات هست یه بار نزدیک بود به ات تجاوز کنه از اون موقع ات ازش جدا میشه ولی چون اون پسر عمو ما هست اونو هر روز میدید بعد از یه مدت ازش ترسید یورا و یونا همیشه حواسشون به ات هست اون بی عقلم میزنه کای رو ناقص میکنه دفعه قبلی زد دماغشو شکوند
کای:به به ببین کی اینجاست اوه جیسو
هه سو:تو اینو میشناسی
جیسو: گمشو اونور هه سو...... بگیر که اومد......اخ دلم
ات:جیسو خوبی"ترس"
جیسو:اوهم"از حال رفت"
یورا:لایک یادت نره😘
۳.۶k
۱۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.