فصل:۲ P:9
فصل:۲ P:9
ات: چشمام باز کردم دیدم پیش تهیونگ خواب بودم ی نگاهی بهش کردم خیلی کیوت خوابیدع ارم زمزمه کردم: شبیه خرس عسلی های میمونی تهیونگ بدون این ک چشمامشو باز کن گف : من شبیه خرس عسلیام نه؟
ات: گوه خورد پا شد روم خیمه زد و شروع کرد ب قلقلک دادنم(ای منحرف بدبخت🗿😔) ات: تهی...یونگ نکن....اییییی گع...خوردم باشع باشع(باخنده) بلاخرع ازم دست کشید نفس زنانه میزدم ی مشت ب بازوش زدم: خیلی بد جنسی(خنده)
تهیونگ:(خنده)
ات: وای نه
تهیونگ:چی شد؟
ات: ب مامانم خبر ندادم ک اینجام
تهیونگ: نگران نباش من بش گفتم
ی نفش راحتی کشیدم
ات: هوففف خداروشکر
چند هفته بعد: امروز برای عروسی میریم خرید بزور تهیونگ رو بیدار کردم پا شدم رفتیم پاساژ وارد ی مغازع لباس عروس شدیم با دیدنشون چشمام برق زد
ات: وای تهیونگ ببین این چق قشنگعععع
تهیونگ: میخوای امتحانش کنی
ات: اهوم
فروشندع: بفرمایین خوش اومدین
تهیونگ: عام ببخشید ما این لباس عروس رو پسندیدیم میشع برامون بیارینش
فروشندع: چشم
لباسو داد دستم رفتم اتاق پرو پوشیدمش ک تهیونگ رو صدا زدم
تهیونگ: با اون لباس عروس خیلی خوشگل شدع بود مثل فرشته ها شدع بود
ات: چطورع؟
تهیونگ: عالیه
بلاخرع بعد کلی خرید برگشتیم خونع خسته و کوفته بودیم منو ات ی دوش 20 مینی گرفتیم
و لباس هامونو پوشیدیم
و خوابیدیم
صاری کم شد پارت بعد جبران میکنم:)
شرطا:
لایک:۵
ات: چشمام باز کردم دیدم پیش تهیونگ خواب بودم ی نگاهی بهش کردم خیلی کیوت خوابیدع ارم زمزمه کردم: شبیه خرس عسلی های میمونی تهیونگ بدون این ک چشمامشو باز کن گف : من شبیه خرس عسلیام نه؟
ات: گوه خورد پا شد روم خیمه زد و شروع کرد ب قلقلک دادنم(ای منحرف بدبخت🗿😔) ات: تهی...یونگ نکن....اییییی گع...خوردم باشع باشع(باخنده) بلاخرع ازم دست کشید نفس زنانه میزدم ی مشت ب بازوش زدم: خیلی بد جنسی(خنده)
تهیونگ:(خنده)
ات: وای نه
تهیونگ:چی شد؟
ات: ب مامانم خبر ندادم ک اینجام
تهیونگ: نگران نباش من بش گفتم
ی نفش راحتی کشیدم
ات: هوففف خداروشکر
چند هفته بعد: امروز برای عروسی میریم خرید بزور تهیونگ رو بیدار کردم پا شدم رفتیم پاساژ وارد ی مغازع لباس عروس شدیم با دیدنشون چشمام برق زد
ات: وای تهیونگ ببین این چق قشنگعععع
تهیونگ: میخوای امتحانش کنی
ات: اهوم
فروشندع: بفرمایین خوش اومدین
تهیونگ: عام ببخشید ما این لباس عروس رو پسندیدیم میشع برامون بیارینش
فروشندع: چشم
لباسو داد دستم رفتم اتاق پرو پوشیدمش ک تهیونگ رو صدا زدم
تهیونگ: با اون لباس عروس خیلی خوشگل شدع بود مثل فرشته ها شدع بود
ات: چطورع؟
تهیونگ: عالیه
بلاخرع بعد کلی خرید برگشتیم خونع خسته و کوفته بودیم منو ات ی دوش 20 مینی گرفتیم
و لباس هامونو پوشیدیم
و خوابیدیم
صاری کم شد پارت بعد جبران میکنم:)
شرطا:
لایک:۵
۳۷.۳k
۱۷ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.