part 18
part 18
ات
هوا تاریک شده بود منم اول رفتم حموم دوش گرفتم زود دوش گرفتم و از حموم اومدم بیرون الان کدوم لباسمو بپوشم
خیلی گشتم بلاخره یه لباس خوشگل صورتی پوشیدم کوکی گفت رنگ صورتی بیشتر بهم میاد حتما خوشش میاد و کفشامو پام کردم و نشستم خودمو خیلی لایت آرایش کردم موهامو باز گذاشتم و یه گیر مویه قشنگ که مادرم تویه بچگی روزه تولدم هدیه داده بود بهم اونو برداشتم و یه طرف موهام زدمش به خودم قول داده بودم که اون گیره رو تویه اولین قرارم با عشقم که داشتم بزنم تویه موهام
آماده شدم خیلی خوشحالم خیلی خیلی
جونکوک
داشتم میرفتم خونه تا ات رو خودم ببرم اونجا اینجوری بیشتر خوشحال میشه (با خنده )
داشتم به خونه نزدیک میشدم که یه ماشین از کنارم رد شد و دور زد پیچید جلوم و ایستاد بهش گفتم
هی چته این همه راه هست میتونی از راه دیگه ای بری از ماشین پیاده شد اون جه چانگ بود
جه چانگ : جونکوک جونکوک زود باش سواره ماشین شو
دستشو گرفتم و خواستم سواره ماشین کنمش
اما اون دستمو هول داد
جونکوک: چیکار میکنی ولم کن من نمیخوام بیام
جه چانگ : مگه دیونه شدی باید بریم
جونکوک: میدونم که بلخره باید از اینجا برم اما الان نه نمیتونم برم
جه چانگ : وقت نداریم باید بریم نیسانگ عوضی به کارخونه عمارت شرکت به همه جا حمله کرده باید بریم جلوشو بگیریم ( با داد )
جونکوک: اما ات نه اون خیلی ناراحت میشه نمیتونم تنهاش بزارم
جه چانگ: الان وقته این نیست که به اون دختره فکر کنی
جونکوک: نه ات رو هم با خودم میبرم
جه چانگ : مگه دیونه شدی میدونی اگه بفهمه تو کی هستی چیکار میکنه تو روت توف میکنه و ازت متنفر میشه اگه بفهمه تو بهش دورغ گفتی چی میگه ها( با داد)
جونکوک: اره از اولش کارم اشتباه بود که اینجا موندم
جه چانگ: حالا بیا بریم زود باش
جونکوک
سواره ماشین شدم اما قلبم تیر می کشید
ات ببخشید من کارم از اشتباه که اینجا موندم خیلیا میگن این سرنوشته و باید قبولش کنیم نه من قبولش نمیکنم من
چون من این سرنوشتو عوض میکنم
ات
زود از خونه رفتم بیرون رفتم همون رستوران وارده رستوران شدم هیچکس توش نبود یه میز با شم ها و گل های خوشگل تزئین شده بود روشم با گل ها نوشته بود ات اسمه منو روش نوشته بود منم رفتم همونجا نشستم یعنی کوکی کجاست چرا نمیاد
ساعت ها گذشت اما خبری از کوکی نبود یعنی کجا رفته نکنه رفته و دیگه بر نمی گرده نه نه الان میاد
بازم ساعت ها گذشت اما خبری از کوکی نبود
منم از بلند شدم از رستوران بیرون رفتم کناره همون دریا که کوکی همیشه میرفت همونجا نشستم با خودم گفتم رفته اره اون دیگه برنمی گرده( با بغض )
دیگه بغضم شکست و اشکام سرازیر شدن آخه من چطور آنقدر عاشقش شدم قلبم داره تیر می کشه من چیکار کنم بعد از تو آخه چرا همینجوری رفتی (با گریه شدید)
شاید عشق من بهش اشتباه بود منم باید اینو
قبول کنم (با گریه)
چون این سرنوشت است
اسلاید 2؛ لباس ات
اسلاید 3؛ کفشای ات
اسلاید 4؛ گیره موهای ات
ادامه دارد♡♡♡♡♡
💜💜💜💜
💜💜💜
💜💜
💜
jk
ات
هوا تاریک شده بود منم اول رفتم حموم دوش گرفتم زود دوش گرفتم و از حموم اومدم بیرون الان کدوم لباسمو بپوشم
خیلی گشتم بلاخره یه لباس خوشگل صورتی پوشیدم کوکی گفت رنگ صورتی بیشتر بهم میاد حتما خوشش میاد و کفشامو پام کردم و نشستم خودمو خیلی لایت آرایش کردم موهامو باز گذاشتم و یه گیر مویه قشنگ که مادرم تویه بچگی روزه تولدم هدیه داده بود بهم اونو برداشتم و یه طرف موهام زدمش به خودم قول داده بودم که اون گیره رو تویه اولین قرارم با عشقم که داشتم بزنم تویه موهام
آماده شدم خیلی خوشحالم خیلی خیلی
جونکوک
داشتم میرفتم خونه تا ات رو خودم ببرم اونجا اینجوری بیشتر خوشحال میشه (با خنده )
داشتم به خونه نزدیک میشدم که یه ماشین از کنارم رد شد و دور زد پیچید جلوم و ایستاد بهش گفتم
هی چته این همه راه هست میتونی از راه دیگه ای بری از ماشین پیاده شد اون جه چانگ بود
جه چانگ : جونکوک جونکوک زود باش سواره ماشین شو
دستشو گرفتم و خواستم سواره ماشین کنمش
اما اون دستمو هول داد
جونکوک: چیکار میکنی ولم کن من نمیخوام بیام
جه چانگ : مگه دیونه شدی باید بریم
جونکوک: میدونم که بلخره باید از اینجا برم اما الان نه نمیتونم برم
جه چانگ : وقت نداریم باید بریم نیسانگ عوضی به کارخونه عمارت شرکت به همه جا حمله کرده باید بریم جلوشو بگیریم ( با داد )
جونکوک: اما ات نه اون خیلی ناراحت میشه نمیتونم تنهاش بزارم
جه چانگ: الان وقته این نیست که به اون دختره فکر کنی
جونکوک: نه ات رو هم با خودم میبرم
جه چانگ : مگه دیونه شدی میدونی اگه بفهمه تو کی هستی چیکار میکنه تو روت توف میکنه و ازت متنفر میشه اگه بفهمه تو بهش دورغ گفتی چی میگه ها( با داد)
جونکوک: اره از اولش کارم اشتباه بود که اینجا موندم
جه چانگ: حالا بیا بریم زود باش
جونکوک
سواره ماشین شدم اما قلبم تیر می کشید
ات ببخشید من کارم از اشتباه که اینجا موندم خیلیا میگن این سرنوشته و باید قبولش کنیم نه من قبولش نمیکنم من
چون من این سرنوشتو عوض میکنم
ات
زود از خونه رفتم بیرون رفتم همون رستوران وارده رستوران شدم هیچکس توش نبود یه میز با شم ها و گل های خوشگل تزئین شده بود روشم با گل ها نوشته بود ات اسمه منو روش نوشته بود منم رفتم همونجا نشستم یعنی کوکی کجاست چرا نمیاد
ساعت ها گذشت اما خبری از کوکی نبود یعنی کجا رفته نکنه رفته و دیگه بر نمی گرده نه نه الان میاد
بازم ساعت ها گذشت اما خبری از کوکی نبود
منم از بلند شدم از رستوران بیرون رفتم کناره همون دریا که کوکی همیشه میرفت همونجا نشستم با خودم گفتم رفته اره اون دیگه برنمی گرده( با بغض )
دیگه بغضم شکست و اشکام سرازیر شدن آخه من چطور آنقدر عاشقش شدم قلبم داره تیر می کشه من چیکار کنم بعد از تو آخه چرا همینجوری رفتی (با گریه شدید)
شاید عشق من بهش اشتباه بود منم باید اینو
قبول کنم (با گریه)
چون این سرنوشت است
اسلاید 2؛ لباس ات
اسلاید 3؛ کفشای ات
اسلاید 4؛ گیره موهای ات
ادامه دارد♡♡♡♡♡
💜💜💜💜
💜💜💜
💜💜
💜
jk
۶.۳k
۲۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.