💜🩵پارت چهاردهم 💜🩵
ات ویو
صبح
از خواب بیدار شدم هنوز اتفاق دیشب رو یادم بود یعنی جونگ کوک خون آشام بود رفتم پایین لباس راحتی پوشیدم روتین پوستیم رو هم انجام دارم رفتم تو آشپزخونه یه دوکبوکی از یخچال در آوردم کرم کردم داشتم میخوردم که جونگ کوک اومد ناخودآگاه بلند شدم بهش تعظیم کردم جونگ کوک که تعجب کرده بود اومد نشست سر میز
جونگ کوک: خب الان فهميدی من یه خون آشامم
ات آره (همهی حرف هاش با ترسه )
جونگ کوک: تو از من میترسی ؟
ات: آره
جونگ کوک :چرا ؟
ات :چون تو یه خون آشامی
جونگ کوک: خب خون آشام باشم نکنه میترسی بهت آسیب بزنم؟
ات :••••
جونگ کوک: با توام (کمی داد )
ات: آره
جونگ کوک: اینو بدون من هیچوقت به تو آسیب نمیزنم باشه
ات: باشه
غذام رو که خوردم بلند شدم رفتم خونه رو تمیز کردم بعد یه ساعت که کارم تموم شد رفتم نشستم کیدرامای مورد اعلاقم رو دیدم که جونگ کوک هم اومد کنارم نشست وسط های فیلم موقع کیس رفتن شد
ات :آفرین ببوسش بدو دیگه (با فیلمه هست)
دیدم که جونگ کوک عرق کرده ولی به روی خودم نیاوردم که دیدم فیلم رو خاموش کرد
ات :عهه چرا خاموش کردی( اعصبانی )
جونگ کوک: مناسب سنت نبود
ات: حالا چرا انقدر عرق کردی
جونگ کوک: نمیدونم هوففف
جونگ کوک رفت تو اتاقش منم رفتم تو اتاقم تا یکماتاقم رو مرتب کنم
❤این داستان ادامه دارد ❤
چند تا پارت دیگه پارت آخره 😍
راستی درخواستی سناریو یا تکپارتی هم دارید بگید🤗🤗
صبح
از خواب بیدار شدم هنوز اتفاق دیشب رو یادم بود یعنی جونگ کوک خون آشام بود رفتم پایین لباس راحتی پوشیدم روتین پوستیم رو هم انجام دارم رفتم تو آشپزخونه یه دوکبوکی از یخچال در آوردم کرم کردم داشتم میخوردم که جونگ کوک اومد ناخودآگاه بلند شدم بهش تعظیم کردم جونگ کوک که تعجب کرده بود اومد نشست سر میز
جونگ کوک: خب الان فهميدی من یه خون آشامم
ات آره (همهی حرف هاش با ترسه )
جونگ کوک: تو از من میترسی ؟
ات: آره
جونگ کوک :چرا ؟
ات :چون تو یه خون آشامی
جونگ کوک: خب خون آشام باشم نکنه میترسی بهت آسیب بزنم؟
ات :••••
جونگ کوک: با توام (کمی داد )
ات: آره
جونگ کوک: اینو بدون من هیچوقت به تو آسیب نمیزنم باشه
ات: باشه
غذام رو که خوردم بلند شدم رفتم خونه رو تمیز کردم بعد یه ساعت که کارم تموم شد رفتم نشستم کیدرامای مورد اعلاقم رو دیدم که جونگ کوک هم اومد کنارم نشست وسط های فیلم موقع کیس رفتن شد
ات :آفرین ببوسش بدو دیگه (با فیلمه هست)
دیدم که جونگ کوک عرق کرده ولی به روی خودم نیاوردم که دیدم فیلم رو خاموش کرد
ات :عهه چرا خاموش کردی( اعصبانی )
جونگ کوک: مناسب سنت نبود
ات: حالا چرا انقدر عرق کردی
جونگ کوک: نمیدونم هوففف
جونگ کوک رفت تو اتاقش منم رفتم تو اتاقم تا یکماتاقم رو مرتب کنم
❤این داستان ادامه دارد ❤
چند تا پارت دیگه پارت آخره 😍
راستی درخواستی سناریو یا تکپارتی هم دارید بگید🤗🤗
۲۸.۲k
۲۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.