پارت ۱۷
توی اوتاق درمان
سورا : زود باش لباستو درآر
دازای:باشه بانو
سورا سرخ میشه و عصبانی
سورا:بشین رو تخت
دازای میشینه روی تخت و سورا میاد و میبینه یه گلوله سمی بهش خورده
سورا:باگا
دازای:چی شده
سورا:هیچی
و به کارش ادامه میده
بعد چند ثانیه میگه به خوابه روی تخت تا راحت تر این کارو انجام بده
از زبان سورا
اوف اینجوری نمیتونم
میاد و میشینه روی شکم دازای
دازای صورت سورا رو میاره سمت خودش
دازای:ببینم مطمئنی میخوای پانسمان کنی
همون لحظه کورو داشت از لای در نگاه میکرد
و تعجب میکنه
سورا میره عقب
سورا: خیلی منحرفی «با اخم و صورت کیوت
وبه کارش ادامه میده بعد چند دقیقه میره سمت زخم گردنش مجبور شد خمشه روش
که دازای یه دفعه گردنشو لیس میزند
نویسنده:حاجی جدن ذهنیت منو 😅
سورا:نکن دارم پانسمان میکنم نیاید تکون بوخورم
ولی دازای بدتر لج میکنه و گردنشو مک میزنه
سورا:هی نکن «با نکلت و سرخی »
و کورو بد بختم که فهمید عوضا خرابه رفت 😂
ساعت ۱۲ دارم رمان مینویسم ممکنه تا سه هم یکی بنویسم
سورا : زود باش لباستو درآر
دازای:باشه بانو
سورا سرخ میشه و عصبانی
سورا:بشین رو تخت
دازای میشینه روی تخت و سورا میاد و میبینه یه گلوله سمی بهش خورده
سورا:باگا
دازای:چی شده
سورا:هیچی
و به کارش ادامه میده
بعد چند ثانیه میگه به خوابه روی تخت تا راحت تر این کارو انجام بده
از زبان سورا
اوف اینجوری نمیتونم
میاد و میشینه روی شکم دازای
دازای صورت سورا رو میاره سمت خودش
دازای:ببینم مطمئنی میخوای پانسمان کنی
همون لحظه کورو داشت از لای در نگاه میکرد
و تعجب میکنه
سورا میره عقب
سورا: خیلی منحرفی «با اخم و صورت کیوت
وبه کارش ادامه میده بعد چند دقیقه میره سمت زخم گردنش مجبور شد خمشه روش
که دازای یه دفعه گردنشو لیس میزند
نویسنده:حاجی جدن ذهنیت منو 😅
سورا:نکن دارم پانسمان میکنم نیاید تکون بوخورم
ولی دازای بدتر لج میکنه و گردنشو مک میزنه
سورا:هی نکن «با نکلت و سرخی »
و کورو بد بختم که فهمید عوضا خرابه رفت 😂
ساعت ۱۲ دارم رمان مینویسم ممکنه تا سه هم یکی بنویسم
۱۴۰
۰۹ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.