چند پارتی(درخواستی )
( وقتی هردوتون ایدل هستین و هردو گروهتون تو یه برنامه و...)
بعد از تایید بازی همتون شروع کردین همه داشتن دستمال کاغذی رو با دندوناشون میکشیدن سمت راستت سونگمین و سمت چپت یکی از هم گروهیات بود سمت راست سونگمین لینو نشسته بود بعد از اینکه نوبت به سونگمین رسید تکه ی کوچیکی از دستمال باقی مونده بود سونگمین نمیخواست تورو معدل کنه اما،کسی که دستمال رو نکشه مجازات سنگینی داره سونگمین تیکه ی ریزی از دستمال کشید خیلی ریز بود...با سونگمین نگاه کرد ناگهان لب سونگمین به سمت لبت رفت و تو به آرومی سعی کردی بگیریش قلبت داشت میلرزید دستات از شدت هیجان سرد شده بود سونگمین کمی روی لبهات خندید تونستی بالاخره دستمال رو بگیری اما آرزوت بود این لحظه تموم نشه بلاخره اون حسی که به خودت گفتی بلاخره پیداش کردم،کسی که چندین و چند ساله که عاشقشم بلاخره تونستم ایول همینو میخواستم اینارو میگفتی تکرار میکردی در صورتی که همیشه فکر میکردی ماله تو میشه مشکل اینجا بود عاشق کسی بودی که میدونستی هرگز ماله تو نمیشه اما از وقتی دیدیش توی یک برنامه ی تلویزیونی از اون موقع شروع کردی به خیال پردازی شما دوتا باختین تو با اینکه تونستی دستمال از بین دندونای سونگمین بکشی ولی نمیخواستی این تموم بشه بلاخره جونگین گفت
جونگین :باختین همو خوردن بابا ولش کن سونگمین (کمی با خنده )
سونگمین سرشو عقب کشید و به جونگین نگاه کرد زیر پاشو نگاه کرد و گفت
سونگمین :دمپایی های ابریشیمی من کجاست
لینو که داشت میخندید گفت
لینو :برای چی میخوای چیکارشون کنی(با خنده )
سونگمین :میخوام بزنم وسط سر جونگین
همه شروع به خندیدن کردی اما تو داشتی به همین دو دقیقه ی پیش فکر میکردی مجازات این بود باید کلی خوراکی میخردین و میدادین اونا بخورن و خودتون هیچ ازشون نمیخوردین این مجازات رو چانگبین براتون در نظر. گرفته بود شبه ی پایین یک فروشگاه بود هردوتون بلند شدین و با قدمای بلندتون به سمت مغازه رفتین وقتی به فروشگاه رسیدین وارد شدین همه ش سونگمین داشت خوراکی ور میداشت ناگهان ایستادی اینکه کسی که عاشقش بودی..تورو بوسید باعث میشد قلبت تند تند بزنه دختر احساسی و حساسی بودی و زود اشکت در میومد...دوباره برای هزارمین بار اشکات سرازیر شد سونگمین که داشت شیر توت فرنگی برمیداشت به سمتت برگشت
سونگمین :میگم این شیر توت فرنگی خوبه دیـ...
با دیدن اشکات سبد رو ول کرد و به سمتت اومد
آت :میخوام یک چیزی بهت بگم
سونگمین سری تکون داد و گفت
سونگمین :یک نیمکت بیرونه بیا بریم بشینیم تو برو من خوراکی ها رو حساب کردم میام...
سونگمین به بنگ چان خبر داد کمی دیرتر میان و بچه ها رو سرگرم کنه و پول خوراکی هارو حساب کردو...
(ادامه دارد )
بعد از تایید بازی همتون شروع کردین همه داشتن دستمال کاغذی رو با دندوناشون میکشیدن سمت راستت سونگمین و سمت چپت یکی از هم گروهیات بود سمت راست سونگمین لینو نشسته بود بعد از اینکه نوبت به سونگمین رسید تکه ی کوچیکی از دستمال باقی مونده بود سونگمین نمیخواست تورو معدل کنه اما،کسی که دستمال رو نکشه مجازات سنگینی داره سونگمین تیکه ی ریزی از دستمال کشید خیلی ریز بود...با سونگمین نگاه کرد ناگهان لب سونگمین به سمت لبت رفت و تو به آرومی سعی کردی بگیریش قلبت داشت میلرزید دستات از شدت هیجان سرد شده بود سونگمین کمی روی لبهات خندید تونستی بالاخره دستمال رو بگیری اما آرزوت بود این لحظه تموم نشه بلاخره اون حسی که به خودت گفتی بلاخره پیداش کردم،کسی که چندین و چند ساله که عاشقشم بلاخره تونستم ایول همینو میخواستم اینارو میگفتی تکرار میکردی در صورتی که همیشه فکر میکردی ماله تو میشه مشکل اینجا بود عاشق کسی بودی که میدونستی هرگز ماله تو نمیشه اما از وقتی دیدیش توی یک برنامه ی تلویزیونی از اون موقع شروع کردی به خیال پردازی شما دوتا باختین تو با اینکه تونستی دستمال از بین دندونای سونگمین بکشی ولی نمیخواستی این تموم بشه بلاخره جونگین گفت
جونگین :باختین همو خوردن بابا ولش کن سونگمین (کمی با خنده )
سونگمین سرشو عقب کشید و به جونگین نگاه کرد زیر پاشو نگاه کرد و گفت
سونگمین :دمپایی های ابریشیمی من کجاست
لینو که داشت میخندید گفت
لینو :برای چی میخوای چیکارشون کنی(با خنده )
سونگمین :میخوام بزنم وسط سر جونگین
همه شروع به خندیدن کردی اما تو داشتی به همین دو دقیقه ی پیش فکر میکردی مجازات این بود باید کلی خوراکی میخردین و میدادین اونا بخورن و خودتون هیچ ازشون نمیخوردین این مجازات رو چانگبین براتون در نظر. گرفته بود شبه ی پایین یک فروشگاه بود هردوتون بلند شدین و با قدمای بلندتون به سمت مغازه رفتین وقتی به فروشگاه رسیدین وارد شدین همه ش سونگمین داشت خوراکی ور میداشت ناگهان ایستادی اینکه کسی که عاشقش بودی..تورو بوسید باعث میشد قلبت تند تند بزنه دختر احساسی و حساسی بودی و زود اشکت در میومد...دوباره برای هزارمین بار اشکات سرازیر شد سونگمین که داشت شیر توت فرنگی برمیداشت به سمتت برگشت
سونگمین :میگم این شیر توت فرنگی خوبه دیـ...
با دیدن اشکات سبد رو ول کرد و به سمتت اومد
آت :میخوام یک چیزی بهت بگم
سونگمین سری تکون داد و گفت
سونگمین :یک نیمکت بیرونه بیا بریم بشینیم تو برو من خوراکی ها رو حساب کردم میام...
سونگمین به بنگ چان خبر داد کمی دیرتر میان و بچه ها رو سرگرم کنه و پول خوراکی هارو حساب کردو...
(ادامه دارد )
۳.۰k
۱۷ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.