گربه وحشی
گربه وحشی
پارت ۱۱
ویو ات
با دیدن چهره اش تمام خاطراتمو باهاش به یاد آوردم ...
اون کسی بود که در تمام لحظات غم و شادی ناراحتی و غصه باهام بود همیشه پیشم بود عین دوقلو ها همیشه باهم بودیم اون همدم من بود.... او...اون.... یوری بود اون تنها کسی بود که میتونستم بهش اعتماد کنم اون کسی بود که هروقت کسی نبود بود(امیدوارم فهمیده باشید) اون بهترین دوست من بود
در اون لحظه تمام زندگیم از جلوی چشمام رد شد
.
ویو جیمین
دیدم ات دختره رو بغل کرد و وقتی سرشو از تو گردنش آورد بیرون انگار خشکش زد
.
ویو ات
یوری رو دوباره بغل کردم و در گوشش گفتم: دلم خیلی برات تنگ شده بود دختر .
یوری:منم ... هق .... منم تمام این مدت دنبالت بودم... هق.... هق
.
ویو جیمین
ات دوباره بغلش کرد و یه چیزی گفت دستشو گرفت و اومدن بیرون
.
ویو ات
دستشو گرفتم و باهم اومدیم بیرون که جیمین رو دیدم . یوری پشت سرم قایم شد
یوری:ات این کیه ازش میترسم(راستی یوری یک سال از ات کوچیکتره و قدشم ۱۶۹ عه )
ات: نترس این پارتنرمه باهات کاری نداره
.
ویو جیمین
اومدن بیرون که ات منو دید و اون دختره پشت سرش قایم شد رفتم سمتش و گفتم سلام خانوم کوچولو
یوری:س... سل.... سلام
ات: ببخشید دیر کردم این یوریه. یوری جیمین جیمین یوری
جیمین:خوشبختم
ات:ایشون دوست صمیمیه من تو کل دوران زندگیم بود
.
.
.
.
.
دستم به چوخخخخخخ رفتتتتتتتتتتت خیلی تند نوشتممممم
شرطا:۱۰ کامنت
پارت ۱۱
ویو ات
با دیدن چهره اش تمام خاطراتمو باهاش به یاد آوردم ...
اون کسی بود که در تمام لحظات غم و شادی ناراحتی و غصه باهام بود همیشه پیشم بود عین دوقلو ها همیشه باهم بودیم اون همدم من بود.... او...اون.... یوری بود اون تنها کسی بود که میتونستم بهش اعتماد کنم اون کسی بود که هروقت کسی نبود بود(امیدوارم فهمیده باشید) اون بهترین دوست من بود
در اون لحظه تمام زندگیم از جلوی چشمام رد شد
.
ویو جیمین
دیدم ات دختره رو بغل کرد و وقتی سرشو از تو گردنش آورد بیرون انگار خشکش زد
.
ویو ات
یوری رو دوباره بغل کردم و در گوشش گفتم: دلم خیلی برات تنگ شده بود دختر .
یوری:منم ... هق .... منم تمام این مدت دنبالت بودم... هق.... هق
.
ویو جیمین
ات دوباره بغلش کرد و یه چیزی گفت دستشو گرفت و اومدن بیرون
.
ویو ات
دستشو گرفتم و باهم اومدیم بیرون که جیمین رو دیدم . یوری پشت سرم قایم شد
یوری:ات این کیه ازش میترسم(راستی یوری یک سال از ات کوچیکتره و قدشم ۱۶۹ عه )
ات: نترس این پارتنرمه باهات کاری نداره
.
ویو جیمین
اومدن بیرون که ات منو دید و اون دختره پشت سرش قایم شد رفتم سمتش و گفتم سلام خانوم کوچولو
یوری:س... سل.... سلام
ات: ببخشید دیر کردم این یوریه. یوری جیمین جیمین یوری
جیمین:خوشبختم
ات:ایشون دوست صمیمیه من تو کل دوران زندگیم بود
.
.
.
.
.
دستم به چوخخخخخخ رفتتتتتتتتتتت خیلی تند نوشتممممم
شرطا:۱۰ کامنت
۹.۳k
۰۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.