رمان یک خاطره پارت ۱۱: ایا سونیک عاشق شدوست؟
♥🖤♥🖤♥🖤♥🖤♥
#یک_خاطره [🖤♥]
#پارت_¹¹ [🖤♥]
یهو اون دختر غیب شد.
در رو باز کردم که خارپشت ابی رو دیدم که وقتی در روباز کردم افتاد.
با چشمای سبزش به من نگاه میکرد.
صدای از اتاق پشتی شنیدم : اهای سونیک سریع برو یه نوشیدنی بخر بیار بخوریم.
خارپشت آبی- الان وقت مناسبی نیست روژ.
روژ؟ سونیک؟ " با اینکه اسماشونو سونیک گقته بود ولی حس عجیبی نسبت به اسما پیدا کرده"
«سونیک💙⚡»
- الان وقت مناسبی نیست روژ.
شدو به فکر فرو رفت.
یهو از حال رفت و خورد زمین.
سریع بلند شدم صداش کردم: شدو! شدو!
امی که داشت خودشو میکشت.
حالا من باید چیکار کنم؟ بزارمش روی تخت؟؟؟ خجالت میکشم. خدایاااا.
سیلور که تازه اومده بود کمک کرد شدو رو گذاشت روی تخت.
ازش تشکر کردم.
چقدر کیوته. با اینکه الان خوابه ولی بازم کیوته.
من و سیلور کنار تخت پیش شدو وایساده بودیم.
سیلور- اهای سونیک چرا دمت رو تکون میدی؟!
- چی؟ دمم؟؟
سریع خودمو کنترل کردم.
- ببین سیلور به کسی نگیا.
سیلور-باشه بین خودمون میمونه.
♥🖤♥🖤♥🖤♥🖤♥
#یک_خاطره [🖤♥]
#پارت_¹¹ [🖤♥]
یهو اون دختر غیب شد.
در رو باز کردم که خارپشت ابی رو دیدم که وقتی در روباز کردم افتاد.
با چشمای سبزش به من نگاه میکرد.
صدای از اتاق پشتی شنیدم : اهای سونیک سریع برو یه نوشیدنی بخر بیار بخوریم.
خارپشت آبی- الان وقت مناسبی نیست روژ.
روژ؟ سونیک؟ " با اینکه اسماشونو سونیک گقته بود ولی حس عجیبی نسبت به اسما پیدا کرده"
«سونیک💙⚡»
- الان وقت مناسبی نیست روژ.
شدو به فکر فرو رفت.
یهو از حال رفت و خورد زمین.
سریع بلند شدم صداش کردم: شدو! شدو!
امی که داشت خودشو میکشت.
حالا من باید چیکار کنم؟ بزارمش روی تخت؟؟؟ خجالت میکشم. خدایاااا.
سیلور که تازه اومده بود کمک کرد شدو رو گذاشت روی تخت.
ازش تشکر کردم.
چقدر کیوته. با اینکه الان خوابه ولی بازم کیوته.
من و سیلور کنار تخت پیش شدو وایساده بودیم.
سیلور- اهای سونیک چرا دمت رو تکون میدی؟!
- چی؟ دمم؟؟
سریع خودمو کنترل کردم.
- ببین سیلور به کسی نگیا.
سیلور-باشه بین خودمون میمونه.
♥🖤♥🖤♥🖤♥🖤♥
۲.۷k
۰۴ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.