پارت ۲
*یویی ا.ت رو برد ی گوشه*
یویی*زمزمه*:ا.ت جونم مگه نگفتم لو نده من رو چویا کراشم*گونه های یویی گل انداخته بود*
ا.ت:ببخشید*بغل کردن یویی*
یویی:نترس،لو نرفتیم،*متقابل ا.ت رو بغل کردم*
*که ناگهان هیکاری دارد شد*
هیکاری*عصبانی*:چی شده؟چرا چویا قرمز اومده خونه؟
یویی:سلام هیکاری جونم،نمیدونم؟
*چشم هیکاری به کروات شل یویی افتاد**هیکاری آهی از سر نا امیدی کشید*خدا یا به من دوست ندادی ندادی ی احمقشم دادی
یویی:از خداتم باشه
هیکاری:هست
ا.ت:ببخشید من چقندرم؟
هیکاری:نه تو هویجی
*یویی از خنده جر خورد*
*۱ هفته بعد**یویی و هیکاری وا.ت به مافیا رسیدند*
*هرج مرج داخل مافیا بود*
ا.ت،یویی،هیکاری:چی شده؟*نگران**همزمان گفتن*
دازای:ماشلا ،چقدر هماهنگ
*یویی خیلی عصبانی شد آستین کتش رو داد بالا آماده شد بره دازای رو بکشه*
*ا.ت و هیکاری به زور یویی رو گرفتن*
*ارام شدن یویی*
یویی:دازای تا ۳ میشمرم از جلو چشمام گم میشی
دازای:نمیخوام
*ا.ت نگران و هیکاری داره با اشاره به دازای میرسونه فرار کن مگرنه کارت ساختس*
*یویی به شدت ترسناک و عصبانی شده بود*
یویی:*با صدای سرد و خشن و کلفت*چی گفت؟
ا.ت:به مولا هیچی
یویی:گفت نمیخوام
هیکاری:من میرم حلوا ی دازای رو درست کنم
دازای:آبجی........گ.....گو...ه خوردم.......بزار برم
یویی:*ارام*به هر حال این هرج و مرج برا چیه؟
دازای:*ناراحت*م.......موری
ا.ت:*خیلی خیلی نگران*رئیس چی؟؟
دازای:رفته تو کما
یویی:چرا؟*سرد و جدی*
هیکاری:*سرد تو و جدی تر**فکر کردن*احتمالا فعال کردن الیس اونم ۲۴ ساعته برای گرون تموم شده
یویی:*فکر*پس یعنی *استرس*
هیکاری:یعنی ممکنه *عصبی*
ا.ت:نکنه که *نگران*
دازای:آره ،شروع شده *ناراحت*
ادامه دارد.......
یویی*زمزمه*:ا.ت جونم مگه نگفتم لو نده من رو چویا کراشم*گونه های یویی گل انداخته بود*
ا.ت:ببخشید*بغل کردن یویی*
یویی:نترس،لو نرفتیم،*متقابل ا.ت رو بغل کردم*
*که ناگهان هیکاری دارد شد*
هیکاری*عصبانی*:چی شده؟چرا چویا قرمز اومده خونه؟
یویی:سلام هیکاری جونم،نمیدونم؟
*چشم هیکاری به کروات شل یویی افتاد**هیکاری آهی از سر نا امیدی کشید*خدا یا به من دوست ندادی ندادی ی احمقشم دادی
یویی:از خداتم باشه
هیکاری:هست
ا.ت:ببخشید من چقندرم؟
هیکاری:نه تو هویجی
*یویی از خنده جر خورد*
*۱ هفته بعد**یویی و هیکاری وا.ت به مافیا رسیدند*
*هرج مرج داخل مافیا بود*
ا.ت،یویی،هیکاری:چی شده؟*نگران**همزمان گفتن*
دازای:ماشلا ،چقدر هماهنگ
*یویی خیلی عصبانی شد آستین کتش رو داد بالا آماده شد بره دازای رو بکشه*
*ا.ت و هیکاری به زور یویی رو گرفتن*
*ارام شدن یویی*
یویی:دازای تا ۳ میشمرم از جلو چشمام گم میشی
دازای:نمیخوام
*ا.ت نگران و هیکاری داره با اشاره به دازای میرسونه فرار کن مگرنه کارت ساختس*
*یویی به شدت ترسناک و عصبانی شده بود*
یویی:*با صدای سرد و خشن و کلفت*چی گفت؟
ا.ت:به مولا هیچی
یویی:گفت نمیخوام
هیکاری:من میرم حلوا ی دازای رو درست کنم
دازای:آبجی........گ.....گو...ه خوردم.......بزار برم
یویی:*ارام*به هر حال این هرج و مرج برا چیه؟
دازای:*ناراحت*م.......موری
ا.ت:*خیلی خیلی نگران*رئیس چی؟؟
دازای:رفته تو کما
یویی:چرا؟*سرد و جدی*
هیکاری:*سرد تو و جدی تر**فکر کردن*احتمالا فعال کردن الیس اونم ۲۴ ساعته برای گرون تموم شده
یویی:*فکر*پس یعنی *استرس*
هیکاری:یعنی ممکنه *عصبی*
ا.ت:نکنه که *نگران*
دازای:آره ،شروع شده *ناراحت*
ادامه دارد.......
۳.۴k
۱۵ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.