cute lover
پارت ۱۰
مینهو: گشنه خودتییی
جیسونگ: تو هنش داری میگی گشنتههه
همینطور داشتن بحث میکردن وه یهو رر زدن.
جیسونگ: حتما فلیکسه ، دیگه اونجوری داد نزنن.
مینهو: خودت اونجوری دا نزنن.
جیسونگ در و باز کرد.
فلیکس: سلام جیسونگ سلام مینهو.
بینا: سلام عمو جیسونگ سلام عمو مینهو!
مینسونگ: سلامم!
فلیکس: خب دیگه بینا تحویل شما خیلی ازتون ممنونم.
جیسونگ: خواهش میکنم بالاخره ما دوستیم.
مینهو: همین کل این میگه.
جیسونگ: این به درخت میگن.
مینهو: توهم درختی از اون زشتا.
جیسونگ: خودت زشتی!
فلیکس خنده ای کرد و گفت: گوگولیا. خب دیگا من برم خدافظ! خدافظ بینا کوچولویه من.
مینسونگ: گوگولی خودتی! خدافظ.
بینا: خدافظ بابایی.
جیسونگ در و بست.
جیسونگ: خب بینا میخوای چیکار کنیم؟ کما بریم؟
مینهو: بریم شهر بازی؟
بینا: اره اره! خوراکیم میخوام!
مینهو: شهر بازی که بدون خوراکی اصن حال نمیده بابد بخریم.
جیسونگ: خب بریم؟
بینا: آرههه!
سه نفره از خونه زدن بیرون و رفتم شهر بازی. داخل شهر بازی اول از مغازه اونجا خوراکی گرفتن. بعد چند تا از وسیله هایی که بینا انتخاب کرده بوده رو سوار شدن.
۲ ساعت بعد
بینا: عمو من خستمه بریم خونه.
جیسونگ: باشه بریم.
مینهو: میخوای بغلت کنم؟
بینا: اوهوم.
مینهو بینا رو بغل کرد و از شهر بازی اومدن بیرون. تویه راه بینا خوابش برد. رسیدن خونه ، مینهو بینا رو گذاشت رو مبل و بعد جیسونگ پتو روش انداخت.
بعد نیم ساعت در زدن.
مینهو: حتما اومدن دنبال بینا.
جیسونگ رفت درو باز کرد. هیونلیکس بودن.
هیونجین: سلام جیسونگ سلام مینهو واقعا ازتون ممنونم که پیش بینا بودین اگه میومد خیلی....
مینهو: آقای هوانگ به حرفات ادامه نده حتی اگه خودتونم میخواستید ببرینش من نمیذاشتم.
هیونجین خندید.
جیسونگ: بینا خوابش برده اگه میخواین بیاین داخل.
مینهو: دلبخواهی نیست باید بیان داخل تعریف کنن.
مینهو: گشنه خودتییی
جیسونگ: تو هنش داری میگی گشنتههه
همینطور داشتن بحث میکردن وه یهو رر زدن.
جیسونگ: حتما فلیکسه ، دیگه اونجوری داد نزنن.
مینهو: خودت اونجوری دا نزنن.
جیسونگ در و باز کرد.
فلیکس: سلام جیسونگ سلام مینهو.
بینا: سلام عمو جیسونگ سلام عمو مینهو!
مینسونگ: سلامم!
فلیکس: خب دیگه بینا تحویل شما خیلی ازتون ممنونم.
جیسونگ: خواهش میکنم بالاخره ما دوستیم.
مینهو: همین کل این میگه.
جیسونگ: این به درخت میگن.
مینهو: توهم درختی از اون زشتا.
جیسونگ: خودت زشتی!
فلیکس خنده ای کرد و گفت: گوگولیا. خب دیگا من برم خدافظ! خدافظ بینا کوچولویه من.
مینسونگ: گوگولی خودتی! خدافظ.
بینا: خدافظ بابایی.
جیسونگ در و بست.
جیسونگ: خب بینا میخوای چیکار کنیم؟ کما بریم؟
مینهو: بریم شهر بازی؟
بینا: اره اره! خوراکیم میخوام!
مینهو: شهر بازی که بدون خوراکی اصن حال نمیده بابد بخریم.
جیسونگ: خب بریم؟
بینا: آرههه!
سه نفره از خونه زدن بیرون و رفتم شهر بازی. داخل شهر بازی اول از مغازه اونجا خوراکی گرفتن. بعد چند تا از وسیله هایی که بینا انتخاب کرده بوده رو سوار شدن.
۲ ساعت بعد
بینا: عمو من خستمه بریم خونه.
جیسونگ: باشه بریم.
مینهو: میخوای بغلت کنم؟
بینا: اوهوم.
مینهو بینا رو بغل کرد و از شهر بازی اومدن بیرون. تویه راه بینا خوابش برد. رسیدن خونه ، مینهو بینا رو گذاشت رو مبل و بعد جیسونگ پتو روش انداخت.
بعد نیم ساعت در زدن.
مینهو: حتما اومدن دنبال بینا.
جیسونگ رفت درو باز کرد. هیونلیکس بودن.
هیونجین: سلام جیسونگ سلام مینهو واقعا ازتون ممنونم که پیش بینا بودین اگه میومد خیلی....
مینهو: آقای هوانگ به حرفات ادامه نده حتی اگه خودتونم میخواستید ببرینش من نمیذاشتم.
هیونجین خندید.
جیسونگ: بینا خوابش برده اگه میخواین بیاین داخل.
مینهو: دلبخواهی نیست باید بیان داخل تعریف کنن.
۷.۴k
۱۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.