من «یک کدبانوی تمام عیار» هستم، وقتی شوهرم آروغ های بودار
من «یک کدبانوی تمام عیار» هستم، وقتی شوهرم آروغ های بودار می زند و کمربندش را روی شکم برآمده اش جابه جا می کند...
من «بانو» هستم، وقتی از مرز پنجاه سالگی گذشته ام و هیچ مردی دلش نمی خواهد وقتش را با من تلف بکند...
من در ماه اول عروسی ام؛ «خانم کوچولو، عروسک، ملوسک، خانمی، عزیزم، عشق من، پیشی، قشنگم، عسلم، ویتامین و...» هستم...
من در ادبیات دیرپای این کهن بوم ؛ « دلیله. محتاله، نفس محیله مکاره، مار، ابلیس، شجره مثمره، اثیری، لکاته و...» هستم...
من « مادر فولادزره » هستم، وقتی بر سر حقوقم با این و آن می جنگم. ..
تو بگو آخر من کیستم؟ ؟ ؟ ؟
من «بانو» هستم، وقتی از مرز پنجاه سالگی گذشته ام و هیچ مردی دلش نمی خواهد وقتش را با من تلف بکند...
من در ماه اول عروسی ام؛ «خانم کوچولو، عروسک، ملوسک، خانمی، عزیزم، عشق من، پیشی، قشنگم، عسلم، ویتامین و...» هستم...
من در ادبیات دیرپای این کهن بوم ؛ « دلیله. محتاله، نفس محیله مکاره، مار، ابلیس، شجره مثمره، اثیری، لکاته و...» هستم...
من « مادر فولادزره » هستم، وقتی بر سر حقوقم با این و آن می جنگم. ..
تو بگو آخر من کیستم؟ ؟ ؟ ؟
۸۷۸
۱۰ مرداد ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.