بدون تو...
#بدونتو...
پارت دوم
_آقا.. اگه با من کاری ندارید من برم؟
بدونه اینکه چیزی بگه.. همینطور که نگاهش روی من بود دستشو به معنای میتونی بری تکون داد...
بعد از بسته شدنه در آروم قدم هاشو به سمتم برداشت..
-بعد از دبیرستان دیده ندیدمت.. کجا غیبت زد؟
+ خب.. راستش..
-راستش چی؟ تو واقعا فک کردی احساساته من اسباب بازیه؟ هر موقع خواستی باهاش وقت بگذرونی و هر موقع نخواستی فراموشش کنی؟!
+ اخه..
-ا/ت.. میدونی بعد از رفتنت چی به سرم اومد؟!
داغون شدم.. میفهمی؟
با داد گفتم:
+میزاری منم حرف بزنم؟ یا فقط میخوای قضاوتم کنی؟
-بگو..
+جونگ کوک.. ما اصلا در یک سطح نبودیم.. حتی الانم نیستیم..
-اینم شد دلیل؟ تو اینو به خود منم گفتی... بهت گفتم ک مهم نیست.. من تورو برای خودت میخوام. نه چیز دیگه ای!
سرمو پایین انداختم..
جلوتر اومد..
-نگام کن..
+ هنوزم اون لحن دستوریتو داری!
-اگه تو بخوای میزارمش کنار...
درحالی که به سمت کیفم میرفتم با صدای آرومی لب زدم..
+ چرا باید برات مهم باشه من چی میخوام..
دستشو گرفت و اونو به سمت خودش برگردوند...
به دست تتو دارش ک مچ لاغر اون توش گم بود نگاهی انداخت و بعد خیره به چشماش موند...
از چشماش میخوند حسشو.. میفهمید چی میخواد ازش.. و نمیتونه اونو به زبون بیاره..
مکثی کرد.. و همنطور خیره به صورت زیبای مقابلش قدمی جلوتر رفتو با ملایمت دست سردش رو بین انگشتاش گرفت..
+جونگ کوکا... فکر میکنم.. تو تنها آدم امن منی...میتونم روت حساب کنم...و وقتی سرمو میزارم رو پاهات به هیچی فکر نکنم..میتونم از تمام دردام پیشت حرف بزنم.. اما ذره ای طرد..یا قضاوت نشم..میتونم به راحتی دردامو بهت بگم.. و دست مهربونت رد شور اشکامو پاک کنه..
برق چشماشو به راحتی حس میکرد..
-تو.. خاطراتمونو.. یادته؟
+ چطور میتونم بهترین روزای عمرمو فراموش کنم؟
پسر دستشو بلند کردو نوازش وار روی گونه دخترک گذاشت...
+ امیدوارم برعکس من دلیل خوبی برای بودن باهام داشته باشی مستر..!
-تنها کسی که میتونه تمام طول شب رازی نگهم داره، تویی! دلیل ازین موجه تر؟!
ابرو بالا دادم..
+ یادم نمیاد.. شبا، باهم بوده باشیم..!
انگشتشو روی شقیقم دور داد..
-چطوره امشب...؟
با تایید دخترک پسر
جلو رفتو بو.س.ه ی وحشیانه ای رو آغاز کرد..!
(ویدیو؟)
End...
چطور بود؟
پارت دوم
_آقا.. اگه با من کاری ندارید من برم؟
بدونه اینکه چیزی بگه.. همینطور که نگاهش روی من بود دستشو به معنای میتونی بری تکون داد...
بعد از بسته شدنه در آروم قدم هاشو به سمتم برداشت..
-بعد از دبیرستان دیده ندیدمت.. کجا غیبت زد؟
+ خب.. راستش..
-راستش چی؟ تو واقعا فک کردی احساساته من اسباب بازیه؟ هر موقع خواستی باهاش وقت بگذرونی و هر موقع نخواستی فراموشش کنی؟!
+ اخه..
-ا/ت.. میدونی بعد از رفتنت چی به سرم اومد؟!
داغون شدم.. میفهمی؟
با داد گفتم:
+میزاری منم حرف بزنم؟ یا فقط میخوای قضاوتم کنی؟
-بگو..
+جونگ کوک.. ما اصلا در یک سطح نبودیم.. حتی الانم نیستیم..
-اینم شد دلیل؟ تو اینو به خود منم گفتی... بهت گفتم ک مهم نیست.. من تورو برای خودت میخوام. نه چیز دیگه ای!
سرمو پایین انداختم..
جلوتر اومد..
-نگام کن..
+ هنوزم اون لحن دستوریتو داری!
-اگه تو بخوای میزارمش کنار...
درحالی که به سمت کیفم میرفتم با صدای آرومی لب زدم..
+ چرا باید برات مهم باشه من چی میخوام..
دستشو گرفت و اونو به سمت خودش برگردوند...
به دست تتو دارش ک مچ لاغر اون توش گم بود نگاهی انداخت و بعد خیره به چشماش موند...
از چشماش میخوند حسشو.. میفهمید چی میخواد ازش.. و نمیتونه اونو به زبون بیاره..
مکثی کرد.. و همنطور خیره به صورت زیبای مقابلش قدمی جلوتر رفتو با ملایمت دست سردش رو بین انگشتاش گرفت..
+جونگ کوکا... فکر میکنم.. تو تنها آدم امن منی...میتونم روت حساب کنم...و وقتی سرمو میزارم رو پاهات به هیچی فکر نکنم..میتونم از تمام دردام پیشت حرف بزنم.. اما ذره ای طرد..یا قضاوت نشم..میتونم به راحتی دردامو بهت بگم.. و دست مهربونت رد شور اشکامو پاک کنه..
برق چشماشو به راحتی حس میکرد..
-تو.. خاطراتمونو.. یادته؟
+ چطور میتونم بهترین روزای عمرمو فراموش کنم؟
پسر دستشو بلند کردو نوازش وار روی گونه دخترک گذاشت...
+ امیدوارم برعکس من دلیل خوبی برای بودن باهام داشته باشی مستر..!
-تنها کسی که میتونه تمام طول شب رازی نگهم داره، تویی! دلیل ازین موجه تر؟!
ابرو بالا دادم..
+ یادم نمیاد.. شبا، باهم بوده باشیم..!
انگشتشو روی شقیقم دور داد..
-چطوره امشب...؟
با تایید دخترک پسر
جلو رفتو بو.س.ه ی وحشیانه ای رو آغاز کرد..!
(ویدیو؟)
End...
چطور بود؟
۱۱.۰k
۱۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.