دست نوشت من:
دست نوشت من:
مینویسم
مینویسم از روزگاری که برام رنگی نداره
از روزگاری که برام بابا نداره
از روزگار غریبی مینویسم که پدرمو از کنارم گرفت
از نگرانی و بی پناهی های دخترانه ام مینویسم
از خودم مینویسم
ازخودی که لای این همه سیاهی لای غبار این شهر بی پناه بی هدف دنبال گمشده ام میگردم
راستش نفهمیدم چی شد
چیجوری شد
همش فقط یه لحظه بود که لحظه های باتو بودن فقط خاطره شد
بهتر بگم فقط حسرتی شد روقلبم
رو قلبی که اولین عاشقانه هاش با پدرش شروع میشد
رو قلبی که تنها قهرمان بی کسی هاش پدرش بود
پدری که وقتی رفت دنیامو ازم گرفت
پدرم رفت آرام رفت لای خاطره ها رفت
گاهی اوقات یادم میره گهگاهی صدات میزنم
صدات میزنم تا صداتو تو این خونه بشنوم جانم گفتنت تو این خونه بپیچه
پدر نکنه که این فقط یه شوخیه نکنه که داری منو امتحان می کنی
که ببینی دخترت اونقدر محکم هست که بدون توهم بایسته
معلومه که نه
باور کن نمیتونم
بابا می ترسم نمیدونم بدون تو چیکار کنم بدون تو پشتم خالیه
بابا هنوزم به من فکر می کنی؟ هنوزم منو میبینی؟
صدام میزنی؟
بابا آغوشتو کم دارم
بابا میشه برگردی؟
دخترت تنهاست
برگرد که کمرم شکست به خدا نمیتونم تحمل کنم تو فقط برگرد من همونجوری میشم که تو میخوای
تو فقط برگرد
برگرد تا دنیامو باهات بسازم
برگرد تا این دلم آروم شه
به هرکی میگم میگه اون رفته مهمونی خدا
اون اونجا آرومه
نه!مگه میشه تو بتونی اونجا آروم باشی وقتی من اینجا نا آرومم
وقتی همون دختر کوچولوت هرشب صدات کنه وبدونی صدات بهش نمیرسه
مگه میشه که اشکای دخترتو ببینی و آروم باشی نه نمیشه معلومه که نمیشه
میدونم که الان توام از ناراحتیم ناراحتی
میدونم عذاب میکشی وقتی نمیتونی دخترکوچولوتو آروم کنی
اصن باشه من آرومم
باشه!
نگام کن ببین میخندم
بخند،بخندکه من با خنده های تو هنوز دنیامو میسازم
h.m
1394/2/21
00:24
مینویسم
مینویسم از روزگاری که برام رنگی نداره
از روزگاری که برام بابا نداره
از روزگار غریبی مینویسم که پدرمو از کنارم گرفت
از نگرانی و بی پناهی های دخترانه ام مینویسم
از خودم مینویسم
ازخودی که لای این همه سیاهی لای غبار این شهر بی پناه بی هدف دنبال گمشده ام میگردم
راستش نفهمیدم چی شد
چیجوری شد
همش فقط یه لحظه بود که لحظه های باتو بودن فقط خاطره شد
بهتر بگم فقط حسرتی شد روقلبم
رو قلبی که اولین عاشقانه هاش با پدرش شروع میشد
رو قلبی که تنها قهرمان بی کسی هاش پدرش بود
پدری که وقتی رفت دنیامو ازم گرفت
پدرم رفت آرام رفت لای خاطره ها رفت
گاهی اوقات یادم میره گهگاهی صدات میزنم
صدات میزنم تا صداتو تو این خونه بشنوم جانم گفتنت تو این خونه بپیچه
پدر نکنه که این فقط یه شوخیه نکنه که داری منو امتحان می کنی
که ببینی دخترت اونقدر محکم هست که بدون توهم بایسته
معلومه که نه
باور کن نمیتونم
بابا می ترسم نمیدونم بدون تو چیکار کنم بدون تو پشتم خالیه
بابا هنوزم به من فکر می کنی؟ هنوزم منو میبینی؟
صدام میزنی؟
بابا آغوشتو کم دارم
بابا میشه برگردی؟
دخترت تنهاست
برگرد که کمرم شکست به خدا نمیتونم تحمل کنم تو فقط برگرد من همونجوری میشم که تو میخوای
تو فقط برگرد
برگرد تا دنیامو باهات بسازم
برگرد تا این دلم آروم شه
به هرکی میگم میگه اون رفته مهمونی خدا
اون اونجا آرومه
نه!مگه میشه تو بتونی اونجا آروم باشی وقتی من اینجا نا آرومم
وقتی همون دختر کوچولوت هرشب صدات کنه وبدونی صدات بهش نمیرسه
مگه میشه که اشکای دخترتو ببینی و آروم باشی نه نمیشه معلومه که نمیشه
میدونم که الان توام از ناراحتیم ناراحتی
میدونم عذاب میکشی وقتی نمیتونی دخترکوچولوتو آروم کنی
اصن باشه من آرومم
باشه!
نگام کن ببین میخندم
بخند،بخندکه من با خنده های تو هنوز دنیامو میسازم
h.m
1394/2/21
00:24
۴.۰k
۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.