ازدواج اجباری 🥀❤⛓️ 𝐩𝐚𝐫𝐭 𝟖
ازدواج اجباری 🥀❤⛓️ 𝐩𝐚𝐫𝐭 𝟖
ا/ت : باشه.... پس من میرم حاضر شم.
چند دقیقه بعد :
ا/ت : بریم .
ته: موافقی بریم کارائوکه؟
ا/ت : آره خیلی وقته نرفتیم نه؟
ته: آره فک کنم آخرین بار 7 سال پیش بود.
ا/ت : وای آره خیلی گذشته.
𝟐 ساعت بعد :
ا/ت ویو :
داشتیم آهنگ میخوندیم. یه آهنگ عاشقانه بود. بعد از تموم شدن آهنگ به خودم اومدم. صورتم تو چند میلی متری ته بود. نفهمیدم چی شد. فقط آروم لبامو رو لباش گذاشتم. دوباره خودم اومد. سری خودمو ازش جدا کردم : ببخشید ته من من نفهمیدم.....
کمرو گرفتو خودش لباشو رو لبام گذاشت.
همراهی کردم. بعد از چند دقیقه از هم جدا شدیم. بدون اینکه حرفی بزنیم از اونجا رفتیم.
رسیدیم خونه. رفتم تو اتاق که لباسمو عوض کنم.
داشتم لباسمو در میاوردم که........
لایک یادتون نره 💖
خوشحالم که دوست داشتید ❤❤
ا/ت : باشه.... پس من میرم حاضر شم.
چند دقیقه بعد :
ا/ت : بریم .
ته: موافقی بریم کارائوکه؟
ا/ت : آره خیلی وقته نرفتیم نه؟
ته: آره فک کنم آخرین بار 7 سال پیش بود.
ا/ت : وای آره خیلی گذشته.
𝟐 ساعت بعد :
ا/ت ویو :
داشتیم آهنگ میخوندیم. یه آهنگ عاشقانه بود. بعد از تموم شدن آهنگ به خودم اومدم. صورتم تو چند میلی متری ته بود. نفهمیدم چی شد. فقط آروم لبامو رو لباش گذاشتم. دوباره خودم اومد. سری خودمو ازش جدا کردم : ببخشید ته من من نفهمیدم.....
کمرو گرفتو خودش لباشو رو لبام گذاشت.
همراهی کردم. بعد از چند دقیقه از هم جدا شدیم. بدون اینکه حرفی بزنیم از اونجا رفتیم.
رسیدیم خونه. رفتم تو اتاق که لباسمو عوض کنم.
داشتم لباسمو در میاوردم که........
لایک یادتون نره 💖
خوشحالم که دوست داشتید ❤❤
۱۳.۵k
۰۴ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.