پارت =۸۲
تقاص دوستی
دلم میخواست زمان برگرده عقب، دقیقا به یه روز قبل از گفتن اون خبر نحس (مراجعه به پارت ۱) وقتی داشتیم میدوییدیم و اب فواره ها خودمون و لباسامون رو خیس میکرد ولی برامون مهم نبود ، اصلا هم برامون مهم نبود چند سالمونه ، یا کی چی دربارمون فکر میکنه .
ویو جونگکوک:
پشت میز کارم نشسته بودم و فکر میکردم که چیکار کنم اوا قانع بشه تقصیر من نیست .
جیمین و شوگا و تهیونگ روی مبل جلوی میز کارم نشسته بودن .
٪ایده ای داری به افق خیره شدی ؟
صدای تهیونگ بود که رشتهی افکارمو پاره کرد .
_نه .
# اصلا این بچهی توعه ؟
_نه.
÷میدونی بچهی کیه ؟
دفعهی اخر با صدای بلند گفتم .
_نه نه نمیدونم اگه می دونستم از شما کمک نمیگرفتم .
همینطور تو فکر بودم که تلفن کنارم به صدا در اومد .
زینگ زینگ زینگ
تلفنو برداشتم با صدای ادمی که پشت خط بود چشمام چهارتا شد .
|به نتیجه رسیدی یا نیاز به کمک داری ؟
صدای هه سو بود .(کمبود اسم )
(|علامت هه سو )
همون کثافتی که دستور تجاوز به میون و داده بود و همه چیزو انداخته بود تقصیر من .
_برای چی زنگ زدی عوضی؟ دوباره میخوای چی کار کنی ؟
صدای پشت خط خنده ای کرد و گفت .
|دیر فهمیدی کار از کار گذشته ، اون اتفاقی که برای جیمین افتاد لحظه شماری میکنه برای تو.
دفعه بعد داد زدم و پرسیدم .
_چی زر میزنی درست بنال (داد)
|موندم اگه لحظه خودکشی اوا رو ببینی چه صحنهی قشنگیه .
با کلمه خودکشی که کنار اسم اوا بود شوکی بهم وارد شد .
_خودکشی!!
و صدای خنده ای که در هین حرف زدن چندش اون بود .
|شکستت خیلی برام شیرینه !!
تلفونو کوبیدم رو زمین و از سر جام بلند شدم نمیخواستم اتفاقی برای اوا بیوفته مخصوصا اگه تقصیر کار من باشم یه مو از سر اوا کم نمیشه .
جیمین برگشت طرفم و گفت .
÷چی شد ؟
_هه سو عوضی ...
وسط حرفم یاد اوا افتادم باید زود تر میرفتم تا چیزی نشده پس به سمت در دویدم .
÷چی اون اشغال کجاست ؟
انتظارشو داشتم دلیل اتفاقی که برای میون افتاد اون بود ، هه سو هر طور که شده میخواد مارو زمین بزنه ، جیمینو شکست داد ولی باعث شد دعوای اساسی بین منو و دوست قدیمیم به وجود بیاد .
_بعدا تعریف میکنم .
ادامه دارد....
خلاصه قسمت بعد :
+بزارم زمین .
_میدونم از طرف اون عوضی اومدی منم یه کادو براش دارم .
°اصلا براش مهم نیستم .
دلت میاد لایک نکنی 🥲
دلت میاد قلب یه پیشی رو بشکونی و کامنت نزاری 🙃
دلم میخواست زمان برگرده عقب، دقیقا به یه روز قبل از گفتن اون خبر نحس (مراجعه به پارت ۱) وقتی داشتیم میدوییدیم و اب فواره ها خودمون و لباسامون رو خیس میکرد ولی برامون مهم نبود ، اصلا هم برامون مهم نبود چند سالمونه ، یا کی چی دربارمون فکر میکنه .
ویو جونگکوک:
پشت میز کارم نشسته بودم و فکر میکردم که چیکار کنم اوا قانع بشه تقصیر من نیست .
جیمین و شوگا و تهیونگ روی مبل جلوی میز کارم نشسته بودن .
٪ایده ای داری به افق خیره شدی ؟
صدای تهیونگ بود که رشتهی افکارمو پاره کرد .
_نه .
# اصلا این بچهی توعه ؟
_نه.
÷میدونی بچهی کیه ؟
دفعهی اخر با صدای بلند گفتم .
_نه نه نمیدونم اگه می دونستم از شما کمک نمیگرفتم .
همینطور تو فکر بودم که تلفن کنارم به صدا در اومد .
زینگ زینگ زینگ
تلفنو برداشتم با صدای ادمی که پشت خط بود چشمام چهارتا شد .
|به نتیجه رسیدی یا نیاز به کمک داری ؟
صدای هه سو بود .(کمبود اسم )
(|علامت هه سو )
همون کثافتی که دستور تجاوز به میون و داده بود و همه چیزو انداخته بود تقصیر من .
_برای چی زنگ زدی عوضی؟ دوباره میخوای چی کار کنی ؟
صدای پشت خط خنده ای کرد و گفت .
|دیر فهمیدی کار از کار گذشته ، اون اتفاقی که برای جیمین افتاد لحظه شماری میکنه برای تو.
دفعه بعد داد زدم و پرسیدم .
_چی زر میزنی درست بنال (داد)
|موندم اگه لحظه خودکشی اوا رو ببینی چه صحنهی قشنگیه .
با کلمه خودکشی که کنار اسم اوا بود شوکی بهم وارد شد .
_خودکشی!!
و صدای خنده ای که در هین حرف زدن چندش اون بود .
|شکستت خیلی برام شیرینه !!
تلفونو کوبیدم رو زمین و از سر جام بلند شدم نمیخواستم اتفاقی برای اوا بیوفته مخصوصا اگه تقصیر کار من باشم یه مو از سر اوا کم نمیشه .
جیمین برگشت طرفم و گفت .
÷چی شد ؟
_هه سو عوضی ...
وسط حرفم یاد اوا افتادم باید زود تر میرفتم تا چیزی نشده پس به سمت در دویدم .
÷چی اون اشغال کجاست ؟
انتظارشو داشتم دلیل اتفاقی که برای میون افتاد اون بود ، هه سو هر طور که شده میخواد مارو زمین بزنه ، جیمینو شکست داد ولی باعث شد دعوای اساسی بین منو و دوست قدیمیم به وجود بیاد .
_بعدا تعریف میکنم .
ادامه دارد....
خلاصه قسمت بعد :
+بزارم زمین .
_میدونم از طرف اون عوضی اومدی منم یه کادو براش دارم .
°اصلا براش مهم نیستم .
دلت میاد لایک نکنی 🥲
دلت میاد قلب یه پیشی رو بشکونی و کامنت نزاری 🙃
۵.۲k
۲۴ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.