پارت ۱
فیک جدید از نامجون
شخصیت ها: نامجون + ات_
ات:یه دختر ۲۵ ساله شیطون و کیوت و جذاب و مهربون و خوش اخلاق که قلب خیلی پاکی داره و همیشه دنبال خوشگذرونی هستش و نامجون هم دوست پسرشه
نامجون: یه پسر خیلی هات و جذاب که ۲۷ سالشه و مافیا هستش و البته چندین شرکت تو کره داره که همه رو خودش میچرخونه و کارش سخت تر شده به خاطر همین دوس پسر ات هستش که قراره به زودی با هم ازدواج کنن و همو خیلی دوست دارن....
از زبان ات:
هووووف حوصلم سر رفته پس چرا نامجون نمیاد الان چند روزه به خاطر اون رقیب عوضیش نذاشته من از خونه برم بیرون البته منم درکش میکنم و رو حرفش حرف نمیزنم بلاخره صدای در اومد فورا رفتم سمت در و بغلش کردم
_شلاممممم
+سلام بیبی اینقدر دلت برام تنگ شده بود من فقط چند ساعت نبودم
زدم به بازوش و گفتم
_هی قلب من این چیزا رو نمیفمه دوستت داره باید همیشه پیشش باشی تا اینقدر بی قراری نکنه (کیوت)
لپمو کشید و ادامهداد
+ویییی کیوت من باشه خانوم منو ببخش خب میخوای دم در نگاهم داری (خنده)
_نه بیا تو(خنده)
رفتیم تو سالن و نشستیم چون میخواست یه چیزی بهم بگه
_چیزی شده عزیزم
+خب عزیزم فردا شب یه مهمونی داریم میتونی هر کسی رو خواستی دعوت کنی چند تا از همکارام هم هستن
_هر کی رو خواستم دعوت کنم
+اوهوم دوستاتو میتونی دعوت کنی
_باشه مرسی
+امشب هم ساعت ۸ منتظرم باش میام دنبالت بریم خرید باشه عزیزم
_باشه عشقم دوباره میخوای بری
+خب آره بعد ناهار کار دارم باید برم ایششش سرم خیلی خیلی خیلی شلوغه
_هوووف باشه
+گفتم که بیبی شب زود میام با هم بریم خرید کلی هم بهمون خوش میگذره خب
_باشه خب حالا بیا بریم ناهار
+بریم عزیزم
خب خب این پارت اول بود لطفا اگه خوشتون اومده بگین اگه بدتون اومده لطفا کصشراتون برای خودتون نگه دارین چون به تخمم نیس چی میگین اوکی؟
شخصیت ها: نامجون + ات_
ات:یه دختر ۲۵ ساله شیطون و کیوت و جذاب و مهربون و خوش اخلاق که قلب خیلی پاکی داره و همیشه دنبال خوشگذرونی هستش و نامجون هم دوست پسرشه
نامجون: یه پسر خیلی هات و جذاب که ۲۷ سالشه و مافیا هستش و البته چندین شرکت تو کره داره که همه رو خودش میچرخونه و کارش سخت تر شده به خاطر همین دوس پسر ات هستش که قراره به زودی با هم ازدواج کنن و همو خیلی دوست دارن....
از زبان ات:
هووووف حوصلم سر رفته پس چرا نامجون نمیاد الان چند روزه به خاطر اون رقیب عوضیش نذاشته من از خونه برم بیرون البته منم درکش میکنم و رو حرفش حرف نمیزنم بلاخره صدای در اومد فورا رفتم سمت در و بغلش کردم
_شلاممممم
+سلام بیبی اینقدر دلت برام تنگ شده بود من فقط چند ساعت نبودم
زدم به بازوش و گفتم
_هی قلب من این چیزا رو نمیفمه دوستت داره باید همیشه پیشش باشی تا اینقدر بی قراری نکنه (کیوت)
لپمو کشید و ادامهداد
+ویییی کیوت من باشه خانوم منو ببخش خب میخوای دم در نگاهم داری (خنده)
_نه بیا تو(خنده)
رفتیم تو سالن و نشستیم چون میخواست یه چیزی بهم بگه
_چیزی شده عزیزم
+خب عزیزم فردا شب یه مهمونی داریم میتونی هر کسی رو خواستی دعوت کنی چند تا از همکارام هم هستن
_هر کی رو خواستم دعوت کنم
+اوهوم دوستاتو میتونی دعوت کنی
_باشه مرسی
+امشب هم ساعت ۸ منتظرم باش میام دنبالت بریم خرید باشه عزیزم
_باشه عشقم دوباره میخوای بری
+خب آره بعد ناهار کار دارم باید برم ایششش سرم خیلی خیلی خیلی شلوغه
_هوووف باشه
+گفتم که بیبی شب زود میام با هم بریم خرید کلی هم بهمون خوش میگذره خب
_باشه خب حالا بیا بریم ناهار
+بریم عزیزم
خب خب این پارت اول بود لطفا اگه خوشتون اومده بگین اگه بدتون اومده لطفا کصشراتون برای خودتون نگه دارین چون به تخمم نیس چی میگین اوکی؟
۱۲۲.۱k
۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.