مافیا
آیرا:باشه ، فقط به یه شرط میزارم بری
تهیونگ: و اون شرط چیه
آیرا: منم برم بازار
تهیونگ : تنهایی
آیرا:اشکالی داره
تهیونگ : شیرین عسلم ممکن اتفاقی بیوفته
آیرا:من بچه نیستم کیم
تهیونگ : باشه فقط خودم پیادت می کنم
آیرا : قبوله میرم بپوشم
تهیونگ : اما صبحونت رو ...
بدون توجه به حرف های تهیونگ بلند شدم و با ذوق به طرف اتاق رفتم و در کمدم باز کردم یه لباس انتخاب کردم و پوشیدم و سریع به سمت پایین رفتم ، تهیونگ دم در منتظر من بود که گفت
تهیونگ:انقدر که برای بازار ذوق داری برای بیرون امدن با من داشتی ؟؟
آیرا:اره حالا یکم عجله کن
و با سرعت سوار ماشین شدم وبعد از من هم تهیونگ سوار شد و به راننده گفت که اول منو پیاده کنه تمام راه سرم روی شونه تهیونگ گذاشتم و به منظره بیرون خیره شدم وقتی هم رسیدم با سرعت بوسه روی لپ تهیونگ گذاشتم و بدون اینکه منتظر خداحافظی از طرف اون باشم در ماشین بستم به سمت در پاساژ حرکت کردم که یکدفعه گوشیم زنگ خورد شمارهی تهیونگ بود
آیرا:بله عزیزم
تهیونگ:انقدر عجله داشتی که بدون توجه به من رفتی
آیرا :اما من خداحافظی کردم
تهیونگ:باشه ، مراقب خودت باش پولم خواستی زنگم بزنم
آیرا:باشه خداحافظ
تهیونگ:خدافظ
و گوشی قطع کرد و داخل یک مغازه شدم
تهیونگ: و اون شرط چیه
آیرا: منم برم بازار
تهیونگ : تنهایی
آیرا:اشکالی داره
تهیونگ : شیرین عسلم ممکن اتفاقی بیوفته
آیرا:من بچه نیستم کیم
تهیونگ : باشه فقط خودم پیادت می کنم
آیرا : قبوله میرم بپوشم
تهیونگ : اما صبحونت رو ...
بدون توجه به حرف های تهیونگ بلند شدم و با ذوق به طرف اتاق رفتم و در کمدم باز کردم یه لباس انتخاب کردم و پوشیدم و سریع به سمت پایین رفتم ، تهیونگ دم در منتظر من بود که گفت
تهیونگ:انقدر که برای بازار ذوق داری برای بیرون امدن با من داشتی ؟؟
آیرا:اره حالا یکم عجله کن
و با سرعت سوار ماشین شدم وبعد از من هم تهیونگ سوار شد و به راننده گفت که اول منو پیاده کنه تمام راه سرم روی شونه تهیونگ گذاشتم و به منظره بیرون خیره شدم وقتی هم رسیدم با سرعت بوسه روی لپ تهیونگ گذاشتم و بدون اینکه منتظر خداحافظی از طرف اون باشم در ماشین بستم به سمت در پاساژ حرکت کردم که یکدفعه گوشیم زنگ خورد شمارهی تهیونگ بود
آیرا:بله عزیزم
تهیونگ:انقدر عجله داشتی که بدون توجه به من رفتی
آیرا :اما من خداحافظی کردم
تهیونگ:باشه ، مراقب خودت باش پولم خواستی زنگم بزنم
آیرا:باشه خداحافظ
تهیونگ:خدافظ
و گوشی قطع کرد و داخل یک مغازه شدم
۸۷
۱۲ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.